نگاهي به مجموعه ي" هفت" سروده ي مريم آذرماني/ آزاده شریفی


نگاهي به مجموعه ي نویسنده : آزاده شریفی
تاریخ ارسال :‌ 13 مهر 89
بخش : اندیشه و نقد

شرح اين قال و مقال

  نگاهي به مجموعه ي هفت سروده ي مريم آذرماني/ مجنون 1387

 

  مسمط هيچ گاه قالب اول شعر فارسي نبوده است . تولد مسمط در ادب فارسي را مي توان زاده ي دو عامل دانست:

1)      تلاش براي نوجويي و رقابت هاي درباري قرن پنجم ( سبك خراساني )

2)      تاثير پذيري از نثر عرب

ابداع مسمط را به منوچهري دامغاني ( م 432) نسبت داده اند كه به قول خود " بسي ديوان شعر تازيان دارد زبر" ، از سوي ديگر مسمط بيشتر تقليد از نثر عربي ست .

چنان كه مي دانيم اعراب قافيه را در نثر هم به كار مي برده و به آن مباهات مي كرده اند تاثير اين سبك را در نثر مسجع قرن چهارم ( مثلا آثار خواجه عبدالله انصاري و ابوسعيد ابوالخير)و تكامل آن را در سنت مقامه نويسي – مثلادر گستان سعدي – مي بينيم . اما در قرن پنجم ، نثر فارسي به دليل رواج تاريخ نگاري به سبك خاص خود- كه اوج آن را در تاريخ بيهقي شاهديم- نزديك شده مجالي براي تقليد از نثر اعراب باقي نمي گذارد . براي همين شاعراني كه به ادبيات و عروض عرب تسلط داشته اند اين خصلت نثر عرب را در شعر فارسي بازتاب داده اند كه پيدايي قالب مسمط ، قافيه ي دروني و ... حاصل آن اند .

از سوي ديگر منوچهري شاعر طبيعت است و مسمط براي تصوير طبيعت – به سبب آهنگين بودن – قالبي زنده و جاندار محسوب مي شود .

 اما هفت ، در پس هفت مانند هر مسمط ديگري شاعري قافيه انديش وجود دارد هرچند ديگر رقابت بر سر قافيه هاي سخت و پي در پي آوردن آن ها فروكش كرده است و از سوي ديگر آيا واقعا لازم است شاعري كه سه مجموعه غزل – و اندكي قالب هاي ديگر البته – در كارنامه ي خود دارد توان قافيه پردازي خود را ثابت كند ؟

با اين همه سنت قافيه پردازي شعر خراساني گاهي بر مسمط هاي هفت تاثير گذاشته است به ويژه آغاز شدن شعر از قافيه كه به دليل رواج قالب قصيده بسيار شايع است و گويي هيچ گاه ادب فارسي را ترك نخواهد كرد . بسياري ازمصر ع هاي هفت از قافيه شروع شده اند يعني شاعر بعد از سرودن يكي دو مصرع به تعداي قافيه متناسب فكر كرده و بعد با ساختن مصرع هايي براي آن ها بند را ادامه داده است :

   از حريم حرم حرام ترم

كه از ابليس هم به نام ترم

خاصم و از عوام عام ترم

گرچه از باد بي دوام ترم

من كه از فكر شمع، خام ترم

باز از اشك چشم هام ، ترم ...                     ( ص10)

با قلب سرد بهمن و اسفند و دي

من مي تپم براي بهاري كه كي

آن عيش كهنه مرد ، مي و رقص و وي

در باتلاق ، فكر جنون ، مثل ني                ( ص14)

خانه كوچك شده است

جاي هر شك شده است

خنده شكلك شده است

فصل دلقك شده است                              ( ص 32)

هرچند مهارت شاعر خيلي از قافيه سازي ها را پنهان كرده است اما به دليل كوتاه بودن وزن ها و تكرار پياپي قافيه اين خصلت ادب كلاسيك در مجموعه زياد به چشم مي خورد .

نكته ي ديگر كيفيت تصويري مسمط است كه علاوه بر آهنگين بودن آن موجب شد تا در دوران مشروطه اين قالب در شعر امثال نسيم شمال و عارف و ... دوباره جان گيرد .

تصوير در مسمط يادگار منوچهري و ادب خراساني ست اما شاعران مشروطه – از دهخدا تا نسيم شمال – اين تصوير سازي را به روايت گري تبديل كردند .

به جز مسمط 4،5 و 7 روايت گري هفت معمولا به بند ها محدود مي شود و ساير مسمط ها در هر بند روايت مستقلي دارند كه عموما ربطي به بند بعد ندارد به اين معني كه مي توان بندها را جابه جا كرد .  در حقيقت شاعر كيفيت تصويري مسمط را صرف سكانس / پلان ها ي هر بند كرده ولي از مجموع آنها اثري روايي به دست نداده است .

به جز مسمط 3 و 7  پايان بندي مسمط ها مشخص نيست و بيشتر به نظر مي رسد بيش از آن كه شاعر به پايان بندي فكر كرده باشد سرودن را متوقف كرده است و اين ذهنيت مخاطب كلاسيكي كه عادت دارد "شعر به سر انجام برسد"  را مختل مي سازد .

سنت و ذهنيت كلاسيكي كه بر مجموعه حكم فرماست شاعر را درگير سنت هاي كلاسيك – حتي درساحت زبان – كرده است و نسبت به غزل ها ،  ما در هفت با شاعر بسيار كلاسيك تري سر و كار داريم . مريم آذرماني در غزل هايش به خوبي خود را شاعري نشان داده است كه ضمن تسلط بر ادب كلاسيك و تاثر از آن مولفه هاي كلاسيك غزل را – از وزن تا تصوير – در اختيار حس نوجويي خود در آورده است اما در هفت اين تاثير حل نشده است

بخت اژدهاست گاه خوش و گاه بد

كاري به قصد من نكند جز حسد

من با خرد خوشم اگر آن بي خرد

بايد به من هميشه دهان كج كند                      (ص 18)

 و براي همين مخاطب بلاتكليف مي ماند كه بايد با مجموعه ي هفت مسمط نو با ذهن كلاسيك مواجه شود يا ... .

پ.ن : نوجويي هايي كه از شاعر زخمه و پيانو توقع دارم خلاقيت ها و جسارت هاي عروضي و زباني ست   نوآوري هاي نخ نمايي مثل :

         ...

         پس قافيه را باختم اي شعر

         با واژه ي بي دال مسمط

را در شان مريم آذرماني و شعرش نمي دانم .

 

اما چرا هفت را مي توان كلاسيك ترين مجموعه ي شاعرش دانست ؟ به نظر مي رسد مسمط هاي هفت بيش از آن كه زاده ي ذهنيت شاعر باشند حاصل مكالمه و درگيري ذهن او با ادبيات كلاسيك هستند . در تمام مسمط ها مكالمه با سنت يا دست كم ارجاع به آن به چشم مي خورد .

نسبتي نيست بين من و كفن

تا بپوشانمش به پاره تن

حافظانه كنار سرو و چمن

غزلي ناب در پياله و  ... من                       (ص 10)

چه عشقي؟ كه دل نيست در سينه ي او

تمام تنش پر شد از كينه ي او

چه آهي ؟ كه نفرين بر آيينه ي او

شب محض در صبح آدينه ي او                     ( ص 30 )

اوج اين مكالمه با شعر كلاسيك را در مسمط سوم مي بينيم كه شاعر نه تنها شاعران كلاسيك را در شعر حاضر مي كند در چند بند اشعارشان را به جان هم مي اندازد تا در كنار برخورد شاعر با ادب كلاسيك خود شاعران كلاسيك نيز در شعر شاعري نو جو با هم مقابله كنند . طولاني ترين مسمط مجموعه هم همين مسمط است كه شاعر بندهاي آن را با تضمين قصيده اي از ناصر خسرو به هم متصل كرده است و ذيل آن اشعاري از سعدي ، انوري ، ظهير فاريابي ، حافظ ، بيدل و  خاقاني را آورده است . علي رغم زحمتي كه شاعر براي اين مسمط كشيده است قابل پيش بيني ست كه شاعر در نبردي با اين همه شاعر كلاسيك مغلوب زبان و فكر آنها شده و به شاعري تماما كلاسيك تبديل شود

هرچند بندهايي هم نشانگر زبان خود شاعر و حفظ فرديت او در مكالمه با متون كلاسيك است .

مفعول جاودان منم و راي درد

آمين هميشه مي دمد از آي درد

درمان امانتي ست به امضاي درد

بر آستان امنيتم جاي درد                   (ص 16)

شاعر ! كجاست ديو تنومند وزن

خوشبخت قافيه ست كه از پند وزن

آويخته ست دست به آوند وزن

بايد به قيد قافيه و بند وزن ...            ( ص 17)

ناصر ! اگرچه شعر جهانم شده ست

گاهي دليل اشك روانم شده است

انگار چشم تو نگرانم شده ست

با شعر تو كه ورد زبانم شده است ...           ( ص20)

در قسمت هايي از اين مسمط كه در آن شاعران كلاسيك البته با سليقه و تصرف شاعر در برابر ناصرخسرو قد علم مي كنند ، انتخاب ها براي تضمين شتاب زده به نظر مي رسند و براي همين اين بندها نظم و معناي مشخصي ندارند و تا حدود زيادي به شعر لطمه زده اند .

از در درآمدي و من از خود به در

گويي  كزين جهان به جهان دگر

صاحب خبر بيامد و من بي خبر

از پاي تا به سر همه سمع و بصر

من بر سخنت صورت انسان كنم                             ( ص 17)

نرد و نديم و مطرب و چنگ و رباب

در جام ماه نو مي چون آفتاب

از لطف و قهر خويش ثواب و عقاب
از چتر و تيغ خويش سپهر و سحاب

از خفته دست بر سر كيوان كنم                           ( ص 19)

اي تنگ حوصله چه كني تنگنا

صحراي جان طلب كه عفن شد هوا

كز باد كس اميد ندارد وفا

خورشيد زير سايه ي ظلمت فزا

بگمارم و شبان و نگهبان كنم                              ( ص 26)

 

به نظر مي رسد با حذف اين تضمين ها مسمط سوم با تضمين قصيده ي ناصر خسرو صحنه ي آرايش برابر تري يافته و تبديل به اثر بسيار بهتري مي شود .

هرچند ابهت كلاسيك ناصر خسرو – به ويژه در اين قصيده- شاعر را بر آن داشته است تا بند ها را با توجه به تناسبات كلاسيك شعر ناصر خسرو تنظيم كند و به همين دليل زبان و تفكر مسمط زير سايه ي ناصر خسرو رفته و زبان شاعر را تحت تاثير قرار داده است .

ناصر ! بگير حنجره ي چامه را

آن خسروانه چامه ي خود كامه را

رخصت بده دوباره كنم خامه را

ديوان آن جناب و سفر نامه را

از نظم و نثر سنبل و ريحان كنم                        ( ص 14)

آن حق منم كه گم شده ام در نسخ

آتش شدم به ساحل درياي يخ

كو بادبان كه پاره كنم نخ به نخ

كشتي نوح هستم و يك ران ملخ

بر كاروان ديو سليمان كنم                                        ( ص 21)

در خانه ي شكسته پر از هرچه نيست

جز چشم انتظار كه وامانده چيست

مار بگو كه اين همه تقصير كيست

گفتي زبان مادري ام فارسي ست

تا خويشتن به سيرت سلمان كنم                            ( ص 22)

ناصر ! به حكم خويشتن اين جا يلي

من نيستم چنان كه تو هستي ولي

مي گويم آن قرار تو را با علي

آتش گرفتي از وي و گفتي بلي

بر شيعت معاويه زندان كنم                                ( ص 27)

هفت مجموعه اي شتاب زده به نظر مي رسد شايد اين نكته كه اين مسمط ها در مدت كوتاهي سروده شده اند موجب آن است ، بسامد واژه ها و عبارات تكراري نيز اين فرض را تاييد مي كند .

گوركن بذر مرده مي كارد

شادم از اين كه دوستم دارد ...                 ( ص10)

... جز من كسي كه خنده نمي پرورد

شادم از اين كه اشك مرا مي برد               ( ص26)

مستقل چاپ شدن مجموعه ي هفت اين مشكلات را بزرگتر مي نمايد شايد اگر اين هفت مسمط لابه لاي غزل ها جا داده مي شدند – كه گويا به دليل حجم كتاب ؛ مستقل چاپ شده اند -  بهتر مي بود و البته در آن صورت شايد اين قدر به آن ها پرداخته نمي شد و در كارنامه ي شعري شاعرشان گم مي شدند .

 

 

* عنوان برگرفته از مسمط ششم مجموعه  است .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :