نگاهي به مجموعه " جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني" / آرش شفاعی

تاریخ ارسال : 13 مهر 89
بخش : اندیشه و نقد
سفر به اقليم هاي پراكنده
نگاهي به مجموعه " جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني"
مجموعه داستان"جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني"نخستين مجموعه غزال زرگر اميني است كه نشر ققنوس آن را سال گذشته راهي بازار نشر كرده است.
نويسنده در اين مجموعه چهره هايي متفاوت از خود ارائه مي دهد گاه نويسنده اي است كه به پرداخت جزييات داستاني دقيق مي شود؛ گاه بر زبان تمركز مي كند و گاه از رئاليسم به سمت سوررئاليسم حركت مي كند. چنانكه اگر داستان هاي "زن سمندر يا زينت" و " من و گربه و ساحره" در يك مجموعه نمي آمد به سختي مي توانستي باور كني اين هر دو زاييده ي يك قلم اند.
همين سفرهاي پي در پي نويسنده در حوزه هاي مختلف و اقليم هاي دور از هم مجموعه را به سمفوني نا هماهنگي تبديل كرده است كه انگشت هاي نوازنده در آفرينش آن گاه لغزيده است و گاه خوب از پس ملودي دقيقي كه در ذهن داشته برآمده است.
زرگر اميني در نخستين مجموعه چهره ي نويسنده اي پويا را از خود به نمايش مي گذارد؛ نويسنده اي كه به يك فضا راضي نيست . مانند بسياري از همانندان خود به داستان هاي آپارتماني راضي نيست براي همين وسعت تماشاي خود را گاه به دل تاريك جنگل هاي شمال مي كشاند و گاه تا دوهزار و ششصد و بيست و پنج سال بعد سفر مي كند. البته اين دل نبستن به يك فضا و رفتن در دل موقعيت هاي داستاني متفاوت اگرچه در ذات خود شهامتي ستودني دارد باعث شده است داستان هايش مجموعه اي از تجربيات كامياب و ناكام باشد؛ مجموعه اي كه به شكلي روشن يكدست نيست و گاه خواننده را از اينكه نويسنده اي كه توانسته است داستان هايي چون "زن سمندر..." و "شيفت شب " را بنويسد از تجربه هاي ناكامي چون "شيريني پزي مانوك" و " من و گربه و ساحره" دلزده كند.
نويسنده در استفاده از زبان و فضا براي خلق يك داستان تاثيرگذار توانمند نشان مي دهد اما گاه داستان هاي او دچار ضعف هايي است كه نمي توان به راحتي از كنار آن گذشت.آيا داستان "صداي استخوان" دچار ضعف در باور پذيري روند خلق داستان نيست؟ آيا نبايد بر طرح داستان اما و اگر هايي وارد كرد ؟درباره "نيمروزي برفي در.." چه؟ آيا داستان هماني شده است كه بايد؟ تمهيداتي كه داستان نويس براي ايجاد معنايي استعاري از درخت بيمار و تبر زن سرطاني فراهم كرده است خيلي رو نيست؟ آيا خواننده حق ندارد بپرسد كه چگونه در دل جنگلي تاريك و پيچاپيچ چطور درختي غده زده درست پيش پاي قهرمان داستان مي رويد تا او درخت و تن بيمار خود را هم سرنوشت ببيند؟ آيا پايان بندي داستان "شيريني پزي مانوك" را مي توان شايسته ي داستان نويسي حرفه اي دانست؟
زرگر اميني نويسنده اي جوان است و آنچه داستان هاي او را توجه برانگيز كرده است توانايي او در آفرينش فضا و استفاده از زبان براي ايجاد يك فضاي استعاري است و به نظر مي رسد كه اگر او بر اين توانمندي خود تكيه كند و انرژي خود را صرف تجربه هاي پراكنده نكند مي توان به آينده كارهاي او اميد بست.
داستان " زينت " اگرچه رد پايي در داستان هاي ديگر دارد اما نشانه ي خوبي است از اينكه زرگر اميني مي تواند با روايتي خونسردانه و بدون درگير شدن در احساسات آرام آرام ديگرگون شدن شخصيت داستاني خود را در فضايي كه براي او فراهم امده است نشان دهد. روايتي كه مي تواند سرنوشت همه ي مايي باشد كه خاموشانه نقش ديگران را بازي مي كنيم و به اين نقش آفريني رذيلانه دلخوش كرده ايم و زماني به پوشالي بودن اين بازي پي مي بريم كه ديگر دير شده است و در اين بازي همه چيز را باخته ايم.
لینک کوتاه : |
