نوری بر نام ف. غروب
بهنود بهادری


نوری بر نام ف.  غروب
بهنود بهادری نویسنده : بهنود بهادری
تاریخ ارسال :‌ 2 آذر 04
بخش : اندیشه و نقد

 

 

نوری بر نام ف.غروب





در کتابِ (( آذرخشی از جنبش‌های ناگهان)) که به تدوین و گردآوری (( سید حمید شریف‌نیا و ابراهیم رئیسی)) در سال ۱۳۹۳ چاپ‌پخش شده است، با کاری پژوهشی و تحقیقی دقیقی روبرو هستیم. مخاطبان و پژوهش‌گران شعر معاصر، می‌توانند در جهت شناخت دقیق از جریان‌های غیر رسمی شعر به این کتاب رجوع کنند. نام‌های ذکر شده در کتاب و پژوهش‌های صورت گرفته، با رجوع به منابع بسیار کم‌یاب و فراموش شده از اذهان شکل گرفته است. رفتاری دقیق و سختگیرانه که معضل اکثر کتاب‌های پژوهشی درباره‌ی شعر معاصر است.
مخالف و یا موافق جهت‌گیری‌های ابتدایی کتاب هم اگر باشیم، می‌‌توان به ارجاعات و صحیح بودن تاریخ‌ها و تحلیل‌های ذکر شده اعتماد کرد. از این روی فکر می‌کنم این کتاب، باب بسیار مهم و سالمی است جهت علاقه‌مندان به شعر معاصر و پژوهش کردن درباره‌ی شاعرانی که رگه‌هایی با شدت و ضعف‌هایی در نزدیکی به هم و دوری از هم، می‌توان آنان را زیر چتر گسترده  شعری (( موج.نو)) قرار داد. اما مراد من از این نوشته تحلیل و بررسی کتاب ذکر شده نیست، بلکه تابیدن نوری است جهت آنان که این کتاب را منبع خود قرار می‌دهند.
برای من که یک بختیاری و زاده‌ی مسجدسلیمان هستم، شعر چاپ شده در ص۳۷۶، جالب بود و از این روی کنجکاوی‌ام را برانگیخت. شعر با نام مستعار (( ف.غروب)) چاپ شده است. با علم براینکه می‌دانستم مؤلفین کتاب (( آذرخشی از جنبش‌های ناگهان)) پس از کوشش‌های فراوان و تلاش‌های شبانه‌روزی دست به گردآوری منابع و مجلاتی زده‌اند که شاید از برخي از اين منابع، به تعداد انگشتان دو دست در دسترس بوده باشد، اینکه توانسته بودند نامی مستعار ارائه کنند که به میل خود از ذکر نام واقعی شاعر سرباز زنند، که بعدها دریافتم در برخی از مصاحبه ها و مقالات مرتبط با این کتاب، پژوهندگان کتاب حاضر نام واقعی شاعر را گفته بودند، میل من را جهت کشف نام واقعی شاعر، افزون کرد.
در ابتدای شعر آمده است:
(( ای وحشی!
ای مهاجر مطرود!
باز آمده از کوههای بختیاری......))
کلمه‌ی مهاجر و کوههای بختیاری لغاتی بودند که من را جذب این شعر و شناخت نام شاعر کرد. در ادامه‌ی همین شعر نشانه‌های پُر رنگی از مسجدسلیمان در آن دیده می‌شود:
(( تا بوی درّه‌های نفت‌خیز!
آمیخته با آهن و گوگرد،.....))
در کتاب اشاره شده ۵ شعر از این نام (( ف.غروب)) چاپ شده است.
ردِّ این نام مستعار را می‌توان در ((جزوه‌ی شعر)) شماره‌ی پنجم چاپ شده در مردادماه ۱۳۴۵ هم پیدا کرد. شعر اشاره شده از این مجله مورد استناد قرار گرفته است.در شماره هفتم و هشتم(( جزوه‌ی شعر)) چاپ شده در مهر و آبان ۱۳۴۵ هم (( ف.غروب)) یک شعر چاپ کرده است تحت عنوان (( نهایت آن درود)) که در کتاب (( آذرخشی از جنبش‌های ناگهان)) آورده شده است.
در شماره‌ی نهم (( جزوه‌ی شعر)) چاپ شده در آذرماه ۱۳۴۵ در پایان جزوه در ص۵۳ در بخش( از دوستان دور و نزدیک) که درباره‌ی شاعرانی است که شعر در این مجله چاپ کرده و یا چاپ خواند کرد آمده است: [ ف.غروب_ مسجدسلیمان_ ( پراکنده‌ی شبان مسجدسلیمان )].
باید این نکته مهم را اشاره کرد که شاعر  نقاب زده، همان (( علیمراد فدایی‌نیا)) است. داستان نویسی درخشان که قلم خاص و نوع اجرا و روایت داستانش او را برای اهل فن از سایرین متمایز کرده است‌. به کیفیت داستانی و دوران شاعری او که گویا کوتاه بوده اگر نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد که شاعری برای ((فدایی‌نیا)) گویا تمرینی بوده برای موجز نویسی و نفی روایت‌های خطی.
در شعر مورد اشاره شده با عنوان (( با تمام تنهاییم می‌گویم، پدر)) شعر با شماره‌گذاری به ۱۲ بخش تقسیم شده است. شاید برای فرار از یک روایت‌مندی تمام و غیر شاعرانه. اما این اپیزودبندی هم نتوانسته است که شعر را از یک روایت داستانی و خطی دور کند. ما با تصویرسازی‌های بعید و خلاقانه که مدنظر شاعران ((موج‌نو)) و ((شعردیگر)) بوده هم روبرو نیستیم. بر خلاف جریان‌های شعری اشاره شده، شعر به دنبال انتقال صریح معنا و می‌توان کفت دارای شعارزدگی است آن هم در لایه‌های رویی شعر.
مسجدسلیمان یک شرکت شهر است. یعنی شهریت‌اش بواسطه کشف اولین چاه نفت در خاورمیانه شکل گرفته است. اولین چاه نفت یا همان (( چاه شماره‌ی ۱)) در منطقه‌ای با عنوان محلی (( دره خرسون)) یا دره‌ی خرس‌ها، و نام شهری ( کوی نفت‌خیز) قرار گرفته است.
برای همین است که شاعر نوشته بود:
(( ای وحشی!
ای مهاجر مطرود!
باز آمده از کوههای بختیاری،
تا بوی دره‌های نفت‌خیز!
آمیخته با آهن و گوگرد،
در شهر کارخانه!......))
هر چه ((فدایی‌نیا)) و نمونه اشعارش با فضای شعری مطلوب‌اش غریب است در داستان او از نمونه‌های درخشان و قابل استناد است بطوری که نام او را در پای (( بیانیه‌ی شعر حجم)) می‌بینیم.

او را شاعر موفق زیر چتر (( شعر موج نو)) نمی‌توان محسوب کرد و در داستان‌نویسی هم او مطلوب سلیقه عمومی نیست‌. 

به تعبیر (( عباس معروفی)) کتاب (( لالی)) از (( بهرام حیدری)) داستان نویس مسجدسلیمانی و هم‌شهری ((فدایی‌نیا))، [ لالی تنها کتاب و نمونه شاخص داستان کارگری است].

اگر چه علیمراد فدایی در چند شعر در دسترسش علاقه‌مندی‌اش گویا سویه‌های اعتراضی روشن در اجتماع و سیاست دارد اما این روش را در داستان‌نویسی طور دیگری اجرا می‌کند و گاها قلم‌اش در جهت خلق زیبایی متن است و نه محتوا اما در نقطه مقابل بهرام حیدری چه در داستان و چه در زندگی شخصی‌اش در جهت آرمان‌های خلق گام برداشته است. 

این دوگانه نگاه کردن به ادبیات در روابط شخصی هم آن دو نویسنده را از هم دور کرده بود. 

(( هرمز علیپور)) دوست هر دو نویسنده بود در مسجدسلیمان. برای من نقل کرد روزی بهرام حیدری جهت پرداخت بدهی‌اش به او مقداری پول آورد و ۱کتاب‌ . ۵تومان از بدهی حیدری به علیپور باقی ماند که او کتاب (( برج‌های قدیمی)) از فدایی‌نیا را که پشت جلدش آمده( ۵تومان) را داده است و گفته این کتاب فقط به درد همین می‌خورد با کلی طنز و ......

در پایان باید اشاره کنم، فدایی‌نیا هم جز آن دسته از داستان‌نویس‌ها است که گویا نقطه عزیمت‌اش شعر بوده و چه بهتر که قلم درخشان‌اش در داستان شناسا است و نه در شعر.

شاید حقیقتا داستان‌نویس‌ها شاعران شکست خورده باشند!!!!!

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :