نقدی بر کتاب خانه خراب ترجمه ی محمد حیاتی
نوشته سهام عکرش


نقدی بر کتاب خانه خراب ترجمه ی محمد حیاتی
 نوشته سهام عکرش نویسنده : سهام عکرش
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 01
بخش : اندیشه و نقد


آگامبن می گوید: «هر اثر مکتوب طرحی ناتمام از اثری است که هیچ‌گاه نوشته نشده، زیرا آثار بعدی، در حکم الگو، تنها نمایانگر طرح‌های کلی هستند». این طرح‌ها به صورت زنجیره‌هایی به هم متصل‌اند. زنجیره‌هایی که نویسندگان از ماهیت شکل‌گیری و فرم‌دهی آن‌ها به مثابه‌ی طرحی کلی بی خبرند. این طرح‌ها هنگام خوانده شدن، کلی سوال بدون پاسخ بر جای می‌گذارند. این امر سبب‌ساز دقت و چندباره خوانی اثر می شود و معانی مختلفی را از اثر بیرون می کشد. مجموعه‌ی گردآوری شده (خانه خراب)، تجربه‌ای است از تهدید و ویرانی‌. موقعیت هایی که همواره خانه خراب می‌کنند و بنیان های فرهنگی/ اجتماعی حتی در صورت ویرانی، در ذهن نویسنده و تجربیات بعدی تداوم می‌یابند. همینگوی، پینتر، آلبی، آیوز و بارنز که هر کدام سبک و سیاق خاص خود را دارند ولی در این نمایشنامه‌های انتخابی، با تمی یکپارچه گرد هم آمده‌اند‌. آثار، فراتر از ابعاد نوشتاری، مجموعه‌ای از رمزگان های معنایی اند. معنا حاصل مواجهه‌ی مخاطب با تهدید و درک فضاها است. در این‌جا این رمزگان¬ها با عنوان کمدی تهدید (Comedy of Menace) خود را نشان می‌دهند. فضاهایی تاثیرگرفته از کمدی تهدید. موقعیت‌های بی‌ثبات و گفتگوهایی متزلزل و نامفهوم که در زمینه‌ای کمیک رخ می‌دهند. فضاهای این مجموعه همگی ساده و با استفاده از یک یا دو عنصر ساده چیدمان شده‌اند‌. هرولد پینتر می‌گوید: «همه چیز خنده‌دار است تا زمانی که وحشت از وضعیت انسان به سطح می‌رسد». این وحشت در فضاهای بدون تکلف، خلوت و ساده بیشتر نمود پیدا می‌کند و خود را دو چندان نشان می‌دهد. وحشتی که از درون به بیرون سرایت می‌کند و مخاطب را به چنگ خود در می¬آورد. نمایشنامه ها بازتابِ هویت پریشی اند. هویت مبهم یکی از عناصر اساسی کمدی تهدید است. در نمایشنامه‌ی «طرف»، روابط میان شخصیت‌ها درهم گوریده است و نمی‌توانیم به شناخت درست شخصیت‌ها برسیم. چه «سارا» و چه شخصیت هایی با عنوان «طرف». آیا رخدادها در فضای واقعی اتفاق می‌افتند یا نمود ذهنی دارند؟ شاید بتوان ایده‌ای برای این سوال طرح ریزی کرد، هرچند جواب در هاله‌ای از ابهام است. «مکس: تو خیلی لاغری. می‌بینی؟ مسئله اینه. اگه لاغری‌ت نبود، با هم می‌ساختیم». و در جایی دیگر ریچارد می‌گوید: «روز به روز داره لاغرتر می‌شه». و مکس می‌گوید: «این بازی آخرم بود». و ریچارد: «که این ماجرا باید فیصله پیدا کنه‌». مخاطب با ابهام در هویت‌ها روبه¬رو می‌شود. هویت‌های چندگانه معمولا خصمانه، کنترل‌کننده و خود ویرانگرند. هویت اصلی معمولا از تجربه‌های هویت‌های دیگر اطلاعی ندارد. این امکان وجود دارد که فاحشه‌ای که ریچارد از آن سخن می‌گوید و سارا یکی باشند و در ناخودآگاهِ خود، به بازی و روابطی که در ذهن می‌پروراند، دست بزند و شخصیت‌سازی کند‌. سارا در حضور مکس کفش پاشنه‌بلند به پا می‌کند. کفشی که به دنیای درون و رویاپردازی‌اش نزدیک‌تر است و در حضور ریچارد کفش پاشنه کوتاه‌. تهدیدی که در متن وجود دارد و به آن اشاره نشده، مخاطب را هوشیار نگه می‌دارد و در کنار آن رگه‌هایی از طنز حس می‌شود‌. «ریچارد: آدم باید روراست باشه، به هر قیمتی که شده. این واسه یه ازدواج سالم ضروریه‌». در واقع، نویسنده چیزی را نشان می‌دهد که از فرم خود خارج شده است و همین مسئله طنز و تردید را هم¬زمان به بار می‌آورد. تقابل خیانت و روراستی. روراستی خیانت را می‌پوشاند و لفظ «ازدواج سالم» جنبه‌ای کمیک به اثر می‌بخشد. در «محوطه‌ی ماسه‌بازی» اثر اَلبی، نویسنده اعلام می‌کند که «نام‌ها از تاثیری پوچ برخوردارند و برای اشاره به سالخوردگی و تهی بودن شخصیت‌هایشان است». هویت‌پریشی بر سیالیت آثار نیز تاثیر می‌گذارد. مترجم در اشاره‌ی صفحه ۶۷ می‌نویسد: «می‌توان به پیش پاافتادگی و هرز رفتن زبان، به مثابه‌ی ابزار ارتباط کلامی، اشاره کرد. مضمون نمایشنامه‌ها، حول محور نارسایی ارتباط زبانی/کلامی می‌چرخد. در این نمایشنامه‌ها ناممکن بودن ارتباط کلامی به نمایش گذاشته می‌شود».
سارا: واقعا که کلمات طولانی به کار می‌بری.
ریچارد: ترجیح می‌دی از کلمات کوتاه‌تر استفاده کنم؟
سارا: نه، ممنون.
در نمایشنامه‌ی «خانه خراب» اثر بارنز، نارسایی ارتباط کلامی به وضوح نمایش داده می‌شود:
استورم: هلنا! هلنا!
هلنا: اسممو صدا نزن. اسمای زیادی هست که باید قبل از اسم من بیاد.
استورم: یعنی باید قبل از اینکه تو رو بشناسم بمیرم؟
هلنا: مرگ تو درست همون جاییه که گهواره من شروع به جنبیدن کرد...
در این مکالمه‌ی ردوبدل شده، سلاست بیان از میان رفته است. هر کدام از چیزی صحبت می‌کنند که به نظر می‌رسد دیگری درک و دریافت نمی‌کند. ولی مکالمه ادامه می‌یابد و پیش می‌رود.
مورد بعدی که این نمایشنامه‌ها را به عنوان کمدی تهدید به هم پیوند می‌زند از هم گسیختگی زبانی است. در نمایشنامه‌ی «خواهش می‌کنم» اثر آیوز، برخوردهای مختلف در یک موقعیت ثابت وجود دارد. زنگی که هر بار به صدا درمی‌آید و دیالوگ‌هایی مکمل، بین دو شخصیت برقرار می‌شوند. به نظر می‌رسد زبان که مجرای برقراری ارتباط است دچار نارسایی می‌شود‌. و برای منعقد شدن کلام هر بار زنگ از نو به صدا در می‌آید و ارتباط جدیدی شکل می‌گیرد. بخش‌هایی که بعد از به صدا درآمدن زنگ رخ می‌دهند جنبه‌ی تکمیلی می‌گیرند. گویی هر بخش، بخش قبل از خود را کامل می‌کند، آن هم به لطف نواخته شدن زنگ و تکرار موقعیتی یکسان.
بیل: چی می‌خونین؟
بتی: خشم و هیاهو.
بیل: اوه، همینگوی.
[زنگ]
چی می‌خونین؟
بتی: خشم و هیاهو.
بیل: آهان. فاکنر.
گویی بتی حافظه‌ی کوتاه مدتش را از دست داده باشد و بیل در تلاش است تا آن را بازسازی کند.
نمایشنامه‌ها، در آستانه‌ی وحشت قرار دارند. آن‌ها ازتکرار و تهدیدی قریب الوقوع از بیرون مواجه می‌شوند. در نمایشنامه‌ی «محوطه‌ی ماسه‌بازی» این تهدید پررنگ‌تر است.
مامان جون: این صدای یه غرش از بیرون صحنه بود... و تو می‌دونی که معنیش چیه...
بابا جون: یادم رفت...
مامان جون: (به سختی حرف می‌زند.) معنیش اینه که اجل مامان بزرگ بیچاره رسیده و من نمی‌تونم تحمل کنم.
نمادگرایی سیاسی، زنجیره‌ی دیگر کمدی تهدید است. در نمایشنامه‌ی «امروز جمعه است» اثر همینگوی، گفتگوی میان سه سرباز رومی در بار پس از تصلیب مسیح نمونه‌ی این موضوع است. گفتگوها کوتاه و ناکافی است و در خلال صحبت‌ شخصیت ها و اطلاعاتی که تاریخ در اختیارمان گذاشته پی به ماجرا و عمق می‌بریم.
سرباز دوم: یه دور از اون قرمزا به‌مون بده.
شراب فروش یهودی: بفرمایین آقایون. حتمن خوشتون می‌آد.
گفت‌وگوها در عین ایجاز، تکان دهنده‌اند و در اکثر نمایشنامه‌ها سکوت و ابهام باعث کثرت سردرگمی، وحشت و تاثیر کلام در مخاطب می¬شود و از این طریق، مخاطب را به تعمق و مشارکت در تردیدِ اضطراب‌آور آثار ترغیب می‌کند. تردیدی که بین درست و غلط، خیر و شر در تعلیق می‌ماند. ولی به قول یونسکو: «شر! شر! این حرف بی‌معنیه! مگه آدم می‌تونه بفهمه کجا شره، کجا خیر؟ هر کسی یه چیزهایی رو ترجیح می‌ده».

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :