نقدی بر رمان وریا نوشتۀ سیدهزهرا محمدی
صبا دباغمنش
تاریخ ارسال : 5 مهر 97
بخش : اندیشه و نقد
وریا؛ اسیر کلیشهها و تکرارها
نقدی بر رمان وریا نوشتۀ سیدهزهرا محمدی
صبا دباغمنش
معرفی کتاب
وریانام اولین اثر سیدهزهرا محمدی است که در سال ۱۳۹۶ چاپ شد. این کتاب در نمایشگاه کتاب تهران در روز اول، پرفروشترین بود. وریا نامی کُردی به معنای آگاه و بیدار است (وریا، ص ۳۸). این کتاب در هجده فصل و ۱۵۱ صفحه تنظیم شده است.روایت دربارۀ دختری نوجوان است که مادری مذهبی و پدری نهچندان معتقد دارد. با ورود یک معلم جدید به مدرسه، دانشآموزان با پروژۀ حجاب روبهرو میشوند و دختر نوجوانِ داستان تصمیم میگیرد با تحقیق و مطالعه به این نتیجه برسد که به حجاب بله بگوید یا نه. مخاطب اصلی کتاب نوجوانان هستند. برای این ردۀ سنی و حتی بزرگتر، دلایلی که دخترک داستان به آنها استناد میکند، جذاب و درخور تأمل است و شاید پذیرفتنی. دیگر ویژگی برجسته و مثبت کتاب معرفی کتابهای خواندنی و ارزشمند به خواننده است. کتابهایی مثل سیاهقلب، رقص روی لبه، وقتی به من میرسی، ماه بر فراز مانیفست، با کفشهای دیگران راه برو و چند کتاب دیگر.
بررسی عناصر داستان
۱. تعلیق و غافلگیری: وریا از آن داستانهایی است که زود خودش را لو میدهد. تقریباً از فصل یازده به بعد، پایان روایت حدسزدنی است و چندان تعلیق و غافلگیری ندارد. خواننده متوجه میشود که ستون حجاب برنده خواهد شد؛ چراکه تمام دلایل منفی حجاب تا قبل از فصل یازده آورده شده و از فصل یازده تا آخر کتاب، همۀ مطالب مثبت و در تأیید حجاب است.
۲. انتخاب نام مناسب: وریا نام کوتاه و جذاب و وسوسهبرانگیزی برای خریدن و خواندن کتاب است؛ اما نکته این است که باید نامی برای اثر انتخاب شود که مبنا و محور اثر باشد و مخاطب چند صفحه در میان آن نام را ببیند و تأثیرگذاریاش را حس کند. در این اثر چنین اتفاقی نیفتاده است. وریا نام همدم خیالی شخصیت اصلی داستان است که از اول تا صفحۀ ۳۸ هیچ نامی از او برده نمیشود. بعد از آن وریا دیگر دیده نمیشود تا صفحۀ ۴۶ و بعد ۷۷ و سپس ۹۲ و در نهایت ۱۳۸. همانگونه که میبینید فاصلۀ بین صفحهها زیاد است و گاهی خواننده اصلاً فراموش میکند که همدم خیالی هم وجود دارد. از طرف دیگر، در همین صفحاتی که ظاهر میشود نیز، چندان اثرگذار و راهگشا نیست. حرفهایی میزند و محو میشود. بحث بر سرِ شخصیتپردازی وریا نیست، بحث این است که نام داستان وریا است؛ پس باید پررنگترین باشد.
۳. شخصیتپردازی: بهطور کلی شخصیتپردازی در این اثر ضعیف است. دخترک داستان که هم راوی و هم بهنوعی قهرمان است، هیچ چهرهای برای مخاطب ندارد؛ منظور این است که ظاهرش توصیف نشده است و حتی نمیدانیم که دقیقاً چند سال دارد و نامش چیست. ناگهان در صفحۀ ۱۰۶ که تقریباً میتوان گفت یکسوم پایانی داستان است، تازه متوجه میشویم که دخترک عینکی است: «قیافۀ پیرمرد را از پشت عینکم درست نمیبینم که هم بخار گرفته و هم از آن آب میچکد.»(ص ۱۰۶) همچنین، معلم جدیدی وارد مدرسه میشود و پروژۀ حجاب را مطرح میکند. شخص اول داستان او را «خانم لبخند» مینامد. در آغاز با او سرِ لج دارد و از حرفهایش متنفر است. در پایان فصل هفت بهدلیل خط خوش خانم لبخند، تسلیم او میشود و اعلام آتشبس میکند؛ چراکه معتقد است آدمهایی که دستخط زیبایی دارند باید مهربان باشند. ارتباط دختر نوجوان با خانم لبخند قطع میشود، منظور این است که هیچ حرف و دیداری بین آن دو صورت نمیگیرد. بعد از آن در پایان فصل دوازده، بدون هیچ شخصیتپردازی قبلی، ناگهان نگاه دخترک به خانم لبخند کاملاً مثبت میشود و فقط به این دلیل که دخترهای پیشدانشگاهی را به حیاط برده است و با آنها والیبال بازی میکند، چندین و چند ویژگی مثبت به او میبندد.
۴. مکان: مکان و زمان از عناصر اصلی داستان هستند. در این اثر از آغاز کتاب تا صفحۀ ۶۹ هیچ سخنی از شهر و مکانی که این خانواده در آن زندگی میکنند، زده نمیشود: «از طرف دیگر مطمئنم اگر همۀ کتابفروشیهای شیراز را هم بگردیم توی هیچکدامشان پیدا نمیشود.»(ص ۶۹). در اینجا تازه مخاطب متوجه میشود که این ماجراها در کلانشهر شیراز در حال رخدادن است، آنهم با این جملۀ ناگهانی. دیگر اسمی از شهر شیراز و ویژگیهایش زده نمیشود تا صفحۀ ۱۱۶ و بار آخر هم صفحۀ ۱۴۸. توصیف مکان و ویژگیهایش، هم به فضاسازی کمک میکند و هم به مخاطبِ همشهری اجازۀ همذاتپنداری میدهد و این دو، باعث صمیمت و نزدیکی خواننده به متن میشود. دراینباره نویسندۀ وریا مناسب عمل نکرده است.
نگاه ویرایشی به متن
نثر داستان و ویراستهنوشتن در جذب مخاطب بسیار مؤثر است. وریا از آن کتابهایی است که نثری خام و ناویراسته دارد. اولین ایراد ویرایشی که به چشم میخورد و بسیار درشت است، فصلبندی است. تمام فصلها بهصورت عدد شمارشی (یک، دو، سه و...) آورده شدهاند، بهجز فصل هفده که یکدفعه ترتیبی (هفدهم) نوشته شده است. اینجا لازم است این نکته را اضافه کنم که اتفاقاً ترتیبینوشتن شمارۀ فصلها درست است؛ یعنی اول، دوم، سوم و...؛ زیرا هم به فصلها شخصیت میدهد و هم ادامهدار بودنش را نشان میدهد. این ادامهداربودن در کشش خواننده اثر دارد. حال در اینجا بحث یکدستی است که فصل هفدهم این یکدستی را خراب کرده است.
۱. «را»ی بعد از فعل: این ایراد نگارشی هیچ توجیهی ندارد و حتماً باید ویرایش شود. «گاهی اوقات که اوضاع وخیمتر است و دخترخانمی که اتفاقاً چادری هم هست را میبینم...»(ص ۴۴). این اشکال در صفحههای ۵۲، ۵۴، ۷۰، ۹۶، ۱۱۲ و ۱۲۶ هم دیده میشود. جملۀ ویراسته: گاهی اوقات که اوضاع وخیمتر است و دخترخانمی را میبینم که اتفاقاً چادری هم هست...
۲. تجمع فعل: از دیگر ایرادهایی است که نویسنده باید از آن جلوگیری کند. در این کتاب حدوداً در دوازده جمله[1]تجمع فعل دیده میشود که با کمی جابهجایی بهراحتی ویرایششدنی است. برای مثال: «و هزار بار روی اینکه دلش نمیخواهد پیش دکتر مرد برود، تأکید میکند.»(ص ۷۲). جملۀ ویراسته: و هزار بار روی این تأکید میکند که دلش نمیخواهد پیش دکتر مرد برود.
۳. کلیشه: کلیشۀ «خوب» و «قشنگ» در این اثر بیداد میکند.[2] بهویژه در صحبتهای راوی که همان دختر نوجوان اصلِ کاری است. دائم از او میشنویم که میگوید: قشنگ میبینم، قشنگ میدانم، قشنگ معلوم است، قشنگ حدس میزنم و... . نویسندهای که گنجینۀ لغاتش را غنی کرده باشد بهجای همۀ این کلیشهها واژه پیدا میکند و نمیگذارد که «خوب و قشنگ» مثل مور و ملخ از سروکلۀ متنش بالا برود.
کلیشۀ دیگر واژۀ «مدل» است. اگر شمارۀ صفحاتی را ردیف کنم که این واژه در آنها به کار رفته است، خواهید دید که تقریباً دو صفحه در میان وجود دارد، آنهم در زبان همۀ شخصیتهای داستان، حتی وریا که موجودی خیالی است. از انگلیسیبودن ریشۀ کلمه که بگذریم، تکرارش مخاطب را ملول میکند. به اقتضای نوجوانبودن شخصیت اصلی میتوان از واژههای بیگانه، که در متن کم هم نیست، چشمپوشی کرد. واژههایی مثل روتین، فول انرژی، لیست، میمیک، ایده، سرچ، کانکت و...؛ اما دربارۀ واژۀ «مدل» تکرار بیحد و ناشیانهاش آزاردهنده است.
وریا: «به نظرم از این به بعد این مدلی بهش نگاه کن.»(ص ۹۲)
راوی: «بالاخره هرکس مدل دوستداشتنش یکجوری است. مدل دوستداشتن من هم شبیه بقیه نیست.»(ص ۷۸)
دستنوشتۀ روی برچسب در کافه: «تا آخر دنیا باهمیم؛ همین مدلی خوشحال، همین مدلی عاشق.»(ص ۲۸)
پدر دختر نوجوان: «حالا جدیجدی داشتی چی را میخواندی که این مدلی غرقش شدی؟»(ص ۱۲۴)
مادر دخترک: «انگار سرِ این قضیه فقط خدا مقصر بود که پدرت این مدلی لج کرد.»(ص ۹۹)
کلیشۀ دیگر واژۀ «چیز» است. چیز، از آن واژههایی است که هرجا نویسنده کفگیر واژهسازش تهِ دیگ میخورد به دادش میرسد. غافل از اینکه نهتنها به داد نرسیده، بلکه نثر را بیحلاوت و نادلچسب میکند؛ بنابراین از هنرهای نویسندگی این است که بتوانی بهجای «چیزها» واژه بنشانی، آنهم واژههای متنوع و گاه خودساخته تا خواننده لذت ببرد و خسته نشود.
«ولی با همۀ این چیزها خیلی زود تب پروژۀ حجاب مثل خیلی از تبهای دیگر خوابید [...] یک روزی یک چیزی برایت آنقدر بزرگ است که حتی گاهی کابوست میشود، ولی بهمرور همهچیز عادی میشود و به همۀ آن چیزها عادت میکنی.»(ص ۵۱) گمان میکنم مشت نمونۀ خروار باشد؛ اما اگر روزی وریا را برای خواندن به دست گرفتید «چیز» را در صفحههای ۸، ۹، ۱۲، ۱۴، ۱۷، ۲۱، ۲۳، ۴۰، ۵۴، ۸۵، ۱۰۸، ۱۰۹، ۱۳۲، ۱۳۵، ۱۴۹ و... خواهید دید.
کلیشۀ بعدی که نسبت به قبلیها بسامد کمتری دارد، واژۀ «شرایط» است. شرایط جمع شرط است و هیچ ربطی به موقعیت و وضعیت ندارد؛ اما متأسفانه بهصورت کلیشهای در گفتوگوی روزمرۀ مردم، در رسانهها و در نثر برخی از نویسندگان بهمعنای «وضعیت و موقعیت» به کار میرود که غلط است. به این جملهها از کتاب وریا نگاه کنید:
«حرکت مامان توی آن شرایط دیدنی است.»(ص ۹۳)
«مامان ویژگی بارزی دارد و اینکه توی بدترین شرایط هم دروغ نمیگوید.»(۹۶)
نمونههای دیگر را در صفحههای ۹۵، ۱۰۰، ۱۱۶ و ۱۲۱ میتوانید ببینید.
۴. تکرار: تکرارهای بیجا از دیگر ایرادهایی است که نثر را نازیبا و خواننده را خسته میکند. نثر داستان وریا پُر است از تکرارهایی که میتواند بدون ایجاد اختلال حذف شود و حشوهایی که باید ویرایش شوند تا چشم و ذهن مخاطب بتواند بهتر با متن ارتباط برقرار کند. در بحث تکرار بیجا، بیشترین ضربه را تکرار فعل به نثر میزند. نویسنده باید بتواند برای جملههایش فعلهای متنوع برگزیند و نثرش را رنگوبوی تازگی ببخشد یا فعلهای یکسان را به قرینۀ لفظی حذف کند.
«پدر فیلش یاد هندوستان کرد و عزمش را جزم کرد تا برای دکتری بخواند.»(ص ۶)
«بلند میشوم که لباسهایم را دربیاورم. اول از همه مقنعهام را درمیآورم [...] بعد مانتو و بعد شلوار مدرسه را درمیآورم. یکجوری باحوصله و به ترتیب لباسهایم را درمیآورم...»(ص ۳۵)
تکرار دیگر اجزای جمله:
«یکی از پرهای سیمرغ را آتش میزد تا سیمرغ به فریادش برسد.»(ص ۴۰)
«چشمهایش را نمیبینم، ولی مطمئنم چشمهایش از حدقه بیرون زده است.»(ص ۹۶)
میدانیم که تکرار صنعت هنری است و اگر آگاهانه و هنرمندانه به کار رود نهتنها ایراد نیست، بلکه به زیبایی متن نیز میافزاید و بر نکتهای تأکید میکند. مثل نثر قیصر امینپور در کتاب بیبال پریدن:
«من در حاشیۀ شهر زندگی میکنم.
من در حاشیۀ زمین زندگی میکنم.
من در مدرسه آموختهام که زمین مثل توپ گرد است و میچرخد.
اگر من در حاشیۀ زمین زندگی میکنم، پس چطور پایم نمیلغزد و در عمق فضا پرتاب نمیشوم؟
زندگی در حاشیۀ زمین خیلی سخت است.
حاشیه بر لب پرتگاه است، آدم ممکن است بلغزد و سقوط کند.»
اما تکرار از جنسی که در نثر وریا وجود دارد نه آگاهانه است و نه پسندیده؛ بنابراین باید ویرایش شود.
۵. حشو: مترادفهای بیجا حشو میآفرینند: «و در کمال تعجب و حیرت کچل میشوید.»(ص ۴۵)
«در واقع انگار ویندوز مامان را یکبار دیگر، از نو نصب کردهای.»(ص ۶۲)
نمونههای دیگر حشو در صفحههای ۷، ۸، ۱۵، ۲۰، ۶۶، ۱۰۳ و ۱۰۴ دیده میشود. گاهی مخاطب به این گمان میافتد که نویسنده برای پرکردن صفحه و زیادکردن حجم مطالب به این روش دست زده است! از این حشوها که بگذریم به «سؤالپرسیدن» میرسیم. سؤالپرسیدن نیز نوعی حشو به حساب میآید؛ زیرا سؤال همان پرسش است و پرسش را پرسیدن حشو است؛ بنابراین بهتر است از مصدر سؤالکردن استفاده کنیم.
«به نظر میرسد که وقت خوبی است که یکسری سؤالهای خصوصی را از مادر جان بپرسم.»(ص ۹۵)
البته به این نکته آگاه هستم که برای ویراستن این جمله، علاوه بر برطرف کردنِ حشوِ سؤالپرسیدن کارهای دیگری نیز باید انجام داد؛ اما در اینجا هدف معرفی این نوع حشو است. جملۀ ویراسته: به نظر میرسد وقت خوبی است تا از مادر جان چند سؤال خصوصی کنم.
این حشو در صفحههای ۹۶، ۹۷، ۹۸ و ۱۱۶ نیز تکرار شده است.
نتیجه اینکه نویسنده باید علاوه بر تسلط بر عناصر داستان و به کار بردن آنها در حرفهایترین شکل، بر دستورزبان فارسی و نکات ویرایشی و نگارشی نیز مسلط باشد. ویراسته بنویسد و زبان خود را به واژگان تازه مجهز کند. چهبسا که داشتن نثری دلچسب و خواندنی، گاه چنان خواننده را فریفته میکند که میتواند از خطاهای داستانی بگذرد و کتاب را به دلیل شیرینزبانیاش دنبال کند؛ اما به نظر میرسد که برعکس این موضوع صادق نیست؛ یعنی یک داستان هرچقدر هم که پایههای محکم فنی داشته و از نظر عناصر بهکاررفته قوی و غنی باشد، اگر با نثری ناویراسته همراه شود، آنطور که باید جای خود را در بین مخاطبانش پیدا نمیکند.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه