نقد و تحلیلی بر نمایشنامه ی هنریک ایبسن
صحرا کلانتری


نقد و تحلیلی بر نمایشنامه ی هنریک ایبسن
صحرا کلانتری نویسنده : صحرا کلانتری
تاریخ ارسال :‌ 12 بهمن 99
بخش : اندیشه و نقد

وقتی ما مردگان سر برداریم
نقد و تحلیلی بر نمایشنامه ی هنریک ایبسن
صحرا کلانتری

 

هنریک یوهان ایبسن در سال 1828 در جنوب نروژ متولد شد، در کشوری که 450 سال زیر یوغ دانمارک بود و پس از آن نیز در سال 1814 انگلیس و متحدانش پس از شکست دادن ناپلئون آن کشور را به عنوان غنیمت جنگی به سوئد هدیه دادند، از سال 1815 تا سال 1848 موج انقلاب، اروپا و قاره ی آمریکا را فراگرفته بود، ایبسن در این زمان بیست سال داشت و با نوشتن نمایشنامه هایی چون "کاتیلین 1849"، "شب سن ژان 1853"، "آرامگاه جنگجو1855"، "خانم اینگر 1855" و... تا نمایشنامه ی "مدعیان تاج و تخت 1863" به شیوه ی رمانتیک ها و با استفاده از تاریخ و فرهنگ نروژ، علاقه و دلبستگی خود را به ملی گرایی نشان داد.
راینر ماریا ریلکه در بخشی از کتاب "چکامه ایبسن"  به ترجمه ی بهزاد قادری می نویسد:
"در برابر آثارت نشستم ‌‌ای لجوج‌، به‌ تقلای‌ فهمیدن‌ آن‌ها. همانند دیگران‌، دیگرانی‌ که‌ تمام عیار، چنانکه‌ هستی، تو را به‌حال‌ خود نمی‌گذارند، بل‌ پاره‌ای‌ از وجودت‌ را به‌یغما می‌برند و راضی از سهم‌ خود به راه‌ خویش‌ می‌روند."
با توجه به نظرگاه ریلکه در مورد ایبسن و اینکه ایبسن تاکید می کند: " تمام آثارم همچون یک کل پیوسته و منسجم است که خواننده خواهد توانست از آن چه کوشیده ام در تک تک آنها بگنجانم برداشت دقیقی داشته باشد" لذا خواننده ی آثار ایبسن شاید بتواند پس از خوانش تمام آثار ایبسن به کلیت اندیشه های او دست یابد اما نمی تواند نویسنده ی این آثار را در قرن نوزدهم اروپا جایی در نروژ و پس از خود-تبعیدی اش به ایتالیا و آلمان به تمامی درک کند، تنها شاید آثار ایبسن برای خواننده بتواند آینه ای باشد برای فهم خود و جهان و اقلیمی که در آن زیست می کند.
نمایشنامه " وقتی ما مردگان سربرداریم" از نمایشنامه های دوره ی چهارم هنریک ایبسن است ، دوره ای که نه سال به درازا می کشد و به خلق چهار اثر: "استاد سولنس معمار 1892"، "آیلف کوچولو 1894"، "جان گابریل بورکمان 1896" و "وقتی ما مردگان سربرداریم 1899" می انجامد ، در این چهار اثر کوچ ایبسن از دوره ی سوم نمایشنامه هایش به وضوح مشخص است و در جدلی سخت با آثار دوره ی سوم او قرار دارد، ورود به عالم اسطوره در چهار اثر پایانی، کنش دراماتیک را از کردار(درام ارسطویی) به روایت می کشاند، شخصیت ها در دوره ی چهارم تجارب بکر و دست نیافتنی را جوهر هستی خود می دانند، تجاربی پرورده و تابناک، سبک آثار دوره ی سوم ایبسن رئالیستی، رئالیستی شاعرانه و اکسپرسیونیستی ست و سراسر جدال با جهان میان مایگان است، دوره ای که به نقدهای اجتماعی جدی می پردازد و در این آثار مخاطب را به همنشینی با میان مایگان دعوت می کند تا طعم حقیقی آن را بچشند و به این صورت شخصیت های دوره ی سوم نمایشنامه هایش را در دوره ی چهارم به رقص مرگی نمادین دعوت می کند جایی که شخصیت هدا در نمایشنامه "هدا گابلر1890" به قاضی براک می گوید: "تحت تسلط شما هستم، در اختیار امیال و خواست های شما، در حقیقت مثل یک برده و... " و در آخر در جمله ای به تسمان می گوید: ... "خوب دیگر حالا ساکت می شوم" و بعد با شلیک گلوله ای بر شقیقه اش پایان زیست در جهان میان مایگان را اعلام می کند.
ایبسن می گوید: " من فکر می کنم ما سرنشینان کشتی ای هستیم که متاعش جسد است"
ایبسن بعد از نمایشنامه "هداگابلر" وارد دوره چهارم نمایشنامه نویسی خود می گردد، او نمایشنامه ی "جان گابریل بورکمان 1896" را قصه ی دل افسردگی می داند، سولنس در "استاد سولنس معمار" ، آیلف در "آیلف کوچولو"، بورکمان در "جان گابریل بورکمان" و ایرنا و روبک در "وقتی ما مردگان سربرداریم" هر کدام در حرکتی به سوی ناشناخته یا در صعودی آهنگ مرگ را می نوازند.
ایبسن در آثارش با آمیزه ای از دیدگاه افلاطون و ارسطو پیش می رود، در نقاشی رافائل به نام "مدرسه ی آتن "، در کانون تصویر افلاطون و ارسطو ایستاده اند، ارسطو با کتاب "اخلاق "در دست، با دست راستش که با افق موازی ست به تعادل و ارزش تجربی گری اشاره می کند، همان میمسیس یا رئالیسم ایبسن و افلاطون با کتاب "تیمائوس" در دست، با دست راستش که عمود بر افق است به بالا اشاره می کند، یعنی همان ماهیت ناپایدار جهان مادی که می تواند به دوره ی چهارم نمایشنامه های ایبسن اشاره داشته باشد، همان گریز از رئالیسم و ورود به صور مینوی، ایبسن در هر دوره گاهی با نگاه ارسطویی و گاه با نگاه افلاطونی شخصیت های نمایشنامه هایش را رقم می زند.
دیگر آنکه "وظیفه و رسالت" در آثار ایبسن نقشی اساسی را بازی می کند و هر آنکس که در این راه قدم نهاد، پایانی جز مرگ و نابودی ندارد، در چهار اثر پایانی ایبسن جدال بین وظیفه، ضرورت، عادت از یکسو و آزادی، اراده، عشق و آگاهی از سوی دیگر سرنوشت شخصیت های نمایشنامه ها را رقم می زنند، پیش از دوره چهارم، در تراژدی شهرنشینان ایبسن، شخصیت ها دربند ضرورت هستند و از آزادی کمتری برخوردارند اما در چهار اثر پایانی شخصیت ها از ضرورت کمتر و از آزادی بیشتر برخوردارند، آن آزادی که خودخواسته آنها را به مرگی نمادین می کشاند.
نمایشنامه "وقتی ما مردگان سربرداریم" آخرین اثر هنریک ایبسن در سال 1899 است، این نمایشنامه مانند دیگر نمایشنامه های دیگر او مورد توجه قرار نگرفت، برخی آن را به علت نام فرعی که هنریک ایبسن به آن داده بود، "اختتامی دراماتیک" ، آن را نقطه ی پایانی بر کارهای او می دانستند.
جیمز جویس در سال 1900 در مقاله ای می نویسد: " در کل، "وقتی ما مردگان سربرداریم" را می توان در زمره ی بزرگترین کارهای نویسنده قرار داد، اگر در واقع این اثر، بزرگترین کار او نباشد"
جیمز جویس در مورد عنوان فرعی "اختتامی دراماتیک" در مورد این نمایشنامه، معتقد بود که منظور ایبسن از این انتخاب، ختم و پایانی نبوده است، بلکه ایبسن می خواهد بگوید به نمایشنامه های رئالیست خود پایان داده است و قصد دارد به زمینه های تجربی و بکر روی آورد.
مشخص است ایبسن از فضای رئالیستی خسته است اگر چه نمایشنامه های دوران رئالیستی او شهرت جهانی برای او رقم زد. در جایی از نمایشنامه در گفتگوی استاد روبک  با همسرش گلایه ی ایبسن از دوره ی رئالیسم نشان داده می شود، روبک در بگومگو با همسرش مایا درباره ی گرایش به رئالیسم در کار پیکرتراشی اش می گوید(پیکرتراشی در کارهای ایبسن نوعی طراحی برای بررسی زندگی میان مایگان بود) :" چه فایده که آدم برای مردم دنیا جون بکنه"
"وقتی ما مردگان سربرداریم" به نوعی رویارویی ایبسن با خودش است و رویارویی هر مخاطبی در هر اقلیم و عصری با خودش، ایبسن با شخصیت "استاد روبک" هنرمندی سالخورده را نشان می دهد که ناراضی از زندگی زناشویی و ناراضی از زادبومی ست که پس از سالها غیبت به آن بازگشته است، این نشان می دهد استاد روبک، همان هنریک ایبسن است، او که پس از مدتها تبعید خودخواسته به وطن برمی گردد، او در نامه ای به گئورگ براندس در سال 1897 می نویسد: "... دلم می خواهد جایی در سوئد بین کپنهاگ و السینور سکنا بگیرم، جایی آزاد و دل باز، جایی که بتوانم کشتی های اقیانوس پیما را ببینم که از دوردست ها می آیند یا به دوردست ها می روند، اینجا از این موهبت بی بهره ام، اینجا هر صدایی خفه است،  تمامی راه های درک و تفاهم بسته اند.... خانه ام را کجا جستجو کنم؟ دریا بیش از هرچیزی مرا می خواند..."
ایبسن از صداهای خفه در درون حنجره می گوید و بازگشت به وطن نتوانسته برای او رهایی بخش باشد، وضع قهرمانان در نمایشنامه "وقتی ما مردگان سربرداریم" نشان می دهد که ایبسن از تقابل شخصیت ها به شیوه ی اکسپرسیونیستی اثری را خلق کرده است تا به حدیث نفس بپردازد، مرور احوالاتی که در خوانش اثر نیز هر مخاطب می تواند به نوعی خود را در آینه ی آن ببیند.
در این اثر "آکسیون" به ندرت به چشم می خورد و از شخصیت های انفرادی خبری نیست، ایبسن از مجسمه ی روبک به عنوان تکیه گاه اصلی موقعیت نمایشنامه بهره گرفته است و از آن به عنوان چهارچوب تازه ای برای یک تجربه استفاده کرده است.
نمایشنامه ی " وقتی ما مردگان سربرداریم" تلفیق شعر و نمایش است، هر چند نمایشنامه مبنای رئالیستی دارد اما مبنای نمادین آن بسیار قوی تر است، چهار شخصیت "روبک، ایرن، مایا و اولفهایم " سمبل هایی از یک تخیل شاعرانه هستند، ایبسن در این اثر از توجه به "فردیت انسان" یا "انسان به عنوان یک فرد" سر باز می زند، در این اثر ایرنا که از نبود عشق به شبحی تبدیل شده است خطاب به استاد روبک پیکرتراش که عشق او را در برابر اراده ی خودش برای آفرینش هنری نادیده گرفته است می گوید: "وقتی از خواب مرگ سربرداریم، می فهمیم که هیچوقت زندگی نکرده ایم" ، جملات ایرنا نشان می دهد که چگونه روبک به اشتباه،عشق او را فدای اراده ی خودش در هنر پیکرتراشی کرده است، در این نمایشنامه ایبسن از عشق و اراده ای سخن می گوید که هر دو به موازات هم حرکت نمی کنند و در مسیری مخالف در حرکتند و هر کدام افلیج کننده ی دیگری و این جاست که زندگی در خواب مرگ فرو رفتن است، جایی که عشق و اراده همسو نباشند آن خیال شکرین از ذهن انسان و جامعه حذف می گردد.
شخصیت های روبک و ایرنا در نمایشنامه سایه های موجودات مثلی قدرتمندی هستند که به سوی خورشید میروند:
ایرنا: آره، آره... بریم بالا، تو نور ... تو دل اون تلالو شکوه و عظمت، بریم نوک قله ی موعود...
روبک: اون بالا عروسیمون رو جشن می گیریم ایرنا، دلدار من
ایرنا: خورشید میتونه بی پروا نگاهمون کنه
روبک و ایرنا در جوانی برای خود تصویر زیبایی از "رستاخیز" ساخته اند که مانند "زنی پاک از میان روشنی و شکوه سر برمی آورد" اما روبک در زندگی خویش همواره دست رد بر سینه ی ایرنا یعنی همان ایرنا که تمثال رسالت او نبود، روبک تنها به فکر رسالت خویش بود.
روبک چه رسالتی داشت؟
او می خواست اثر هنری خود را به کمال برساند مجسمه ای که می بایست در موزه ها به تماشا گذاشته شود اگر چه از نگاه ایرنا در "سرداب های گورستان" .
روبک بعدها اعتراف کرد:
" همه ی این صحبت هایی که در مورد رسالت هنرمند می کنند به نظرم پوچ و توخالی و بی معنا آمد."
و در ادامه در پاسخ "مایا" که می خواهد بداند پس جانشین آن رسالت چه می تواند باشد، می گوید:
" زندگی را، آیا زندگی در برابر آفتاب و و زیبایی ها صدبرابر ارزشمندتر از آن نیست که به سردابی پناه ببری و سالهای طولانی عمر خود را با سنگ و گچ و خمیر سر کنی؟"
"اوج" و رفتن به بالای کوه در آغوش خورشید، چالش و ندایی برای رسیدن به کمال اما ویرانگر است.
روبک: (به ایرنا) در پس مه نوک قله رو می بینم که اون بالا در طلوع خورشید می درخشه، راه ما به اون سمته، از دل مه شبانگاهی رو به سوی نور صبحگاهی.
مایا و اولفهایم به سوی دره می روند و روبک و ایرنا راه قله و اوج را می پیمایند، در لحظه ای مایا با لحنی پیروزمندانه از اعماق دره آواز رهایی سر می دهد، روبک و ایرنا بر بلندی های کوه پربرف در زیر بهمنی مهیب دفن و نابود می شوند و بالای سر آنها "فرشته ی نجات" علامت صلیبی رسم می کند و دعا می خواند:
"روحتان در آرامش باد"
و این مرحله ی آخر رهایی روبک و ایرنا است، ایبسن با نماد "دره" و "قله" به تضاد دو برداشت مختلف در مورد معنای زندگی اشاره می کند، مایا و اولفهایم به سمت چیزی بازمی گردند که به خیال آنها زندگی، اما در نظر روبک و ایرنا، مرگ است، حال آنکه روبک و ایرنا به سمت جایی حرکت می کنند که در نظر دیگران، مرگ، اما در نظر آنان زندگی است.
هنریک ایبسن می خواهد بگوید تا زمانی که انسان ها در بند تن هستند، مرده اند و تنها وقتی که تن می میرد، مردگان سربرمی دارند.
در 23 مه 1906 هنریک یوهان ایبسن چون روبک و ایرنا در اوج قله از حصار تن، سربرداشت.

 

منابع:
-    ایبسن: آرمانشهر و "آشوب نوشته ی دکتر بهزاد قادری
-    وقتی ما مردگان سربرداریم نوشته ی هنریک ایبسن، ترجمه ی دکتر بهزاد قادری
-    پرگنت نوشته ی هنریک ایبسن ترجمه ی دکتر بهزاد قادری
-    نقدی بر آثار هنریک ایبسن نوشته ی ریموند ویلیامز ترجمه ی دکتر افضل وثوقی

 

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :