نشانه شناسي ساختارگرايانة مجموعه شعر زوال از عليرضا نوري
زاهده تركاشوند


نشانه شناسي ساختارگرايانة مجموعه شعر زوال از عليرضا نوري
زاهده تركاشوند نویسنده : زاهده تركاشوند
تاریخ ارسال :‌ 29 آبان 96
بخش : اندیشه و نقد

نشانه شناسي ساختارگرايانة مجموعه شعر زوال از عليرضا نوري

زاهده تركاشوند

 

«مانخستين خوانندگان نيستيم ، هرگز نبوده ايم. چه بسيار و بارها كه متن را پيش از ما ، بدون ما ، و براي ما (بد) خوانده اند: حال هيچ خانشي باكره نيست . هرگز نبوده است. خواندن روسپي گري است! اما بكارت مدام متن را چه كسي مي تواند منكر شود»(بارت، 1382:14)

نگارنده اين سطور تنها خواننده زوال نيست و اين خوانش ادعاي فهم دقيق متن را ندارد، چون ديگر خوانش ها از لذت كشف مي گويد و هرگز منكر بكارت زوال نيست. بررسي و مطالعه آثار ادبي از منظر رويكردهاي نقد و نظريه ادبي مي تواند دريچه هاي جديدي در فهم اين آثار به روي خواننده باز كند . از اين رو در گفت و گوي با زوال از تحليل نشانه شناسي مدد گرفته شده است . بي شك كشف و تبيين دقيق و علمي همه نشانه هاي متن هم زمان بسيار بيشتري مي طلبد و هم به تبع حجم بيشتري از مطالب را پيش روي خواننده مي نهد . با وقوف از اين كاستي به فراخور اندوخته هاي علمي –ادبي در هم نشيني با زوال ، در ابتدا از شيوة فهم متن كه در اينجا نشانه شناسي است سخن گفته مي شود و سپس زوال در آيينه نشانه شناسي ديده خوانده شده مي شود.

1- نشانه شناسي ساختار گرا

نشانه شناسي شيوه اي بين رشته اي است كه در تحليل متون مورد استفاده قرار مي گيرد . اين شيوه از جامعه شناسي ، نقد ادبي، روانشناسي ، زبان شناسي و . . . بهره مي‌گيرد. ويژگي ها و تعاريف نشانه شناسي در بين صاحب نظران مختلف ، متفاوت است . آنچه در اين نوشتار مطرح است تعريفي عام از علم نشانه شناسي از نگاه متفكران اين عرصه است.

نشانه شناسي (semiotics) را مطالعه نشانه ها و فرايندهاي تأويلي ، يافتن مناسبت ميان دال ها و مدلول  ها مي دانند. نويسنده يك اثر براي انتقال پيام خود از نشانه ها و دال ها مدد مي جويد، خواننده نيز براي فهم پيام بايستي اين نشانه ها را رمز گشايي كند .«تحليل گر نشانه شناس به دنبال كشف معنا نيست اما مي خواهد كه نشانه ها را مشخص و عملكرد آنها را بيان كند.»(گيرو،1380:44)

يكي از شاخه هاي نشانه شناسي، نشانه شناسي متون ادبي است كه به تجزيه و تحليل متون ادبي، از جمله شعر و داستان مي پردازد. «ما در گفتارمان از نشانه هايي استفاده مي كنيم كه بنا به قراردادي از پيش پذيرفته موجد مدلول ها يا تصويرهايي در ذهن مخاطب مي شود ما در زبان هر ر وزه بيرون از گستره ي امكانات كه قراردادهايي مي سازند نشانه اي را بكار نمي بريم زيرا  هدفمان ايجاد ارتباط است و ارتباط استوار است به قراردادهاي آشنا به (احمدي، 1380: 7) اما نظام ادبيات از گونه اي ديگر است .

«ساختار متن ادبي به معناي مجموعه اي از مناسبات دروني نشانه هاي متن است ، روش ساختار گرايي ادبي كوششي است براي راهيابي به دنياي نشانه هاي  هر اثر ادبي . يعني كشف رمزگان و نشانه هاي تازه آن و فهم روابط دروني آنها . اثر هنري فراتر از گفتار ما «سخن فردي مي رود»(همان:7) ارزش نشانه شناسي ساختاري وابسته به متن است و نشانه تنها در متن قدرت معنا دهي و دلالت گري پيدا مي كند و جداي از ديگر عناصر پيرامونش قابل تغيير نيست «طبق مكتب ساختار گرايي، متن مجموعه اي از نشانه هاست كه همانند سلسله اي از رموز به وسيله نويسنده به خواننده منتقل مي شود و خواننده پس از رمز گشايي از اين داده ها اطلاعات منتقل شده را مي فهمد و در دانسته هاي نويسنده سهيم مي گرددد. از اين رو پيوسته ميان نويسنده و خواننده ارتباط ديالكتيكي وجود دارد .» (اخوت، 1371:186) در مسير خوانش نشانه شناسي، بررسي دلالت هاي ضمني، رمزگان زيبا شناختي، محورهاي همنشيني، محورهاي جانشيني و . . . مورد توجه قرار مي‌گيرد.

«رابطه هم نشيني در اصل رابطه موجود ميان واحدهايي است كه در تركيب با يكديگر قرار مي‌گيرند و واحدي را از سطح بالاتر تشكيل مي دهند . رابطه جانشيني نيز در اصل رابطه موجود ميان واحدهايي به شمار مي رود كه به جاي هم انتخاب مي شوند و در همان سطح واحد تازه اي را به وجود مي آورد» (صفوي، 1379: 21)

دلالت هاي صريح و دلالت هاي ضمني دو شكل متضاد از دلالت هستند در متون ادبي دلالت هاي ضمني نقش آشكار و اصلي را دارند . نشانه ها در متون ادبي بر خلاف نشانه هاي غير ادبي رمزگان پيچيده تري دارند و در هم نشيني با ديگر نشانه ها نيز معناي متعددي را به ذهن متبادر مي كنند «دلالت ضمني بيشتر بر جنبه هاي فرهنگي –اجتماعي و تاريخي يك مدلول تكيه دارند . بديهي است كه سن و سال و مخاطب، طبقه ، جنسيت و پايگاه فرهنگي در فهم و افاده معناي ضمني پديده هاي هنري نقشي انكار ناپذير ايفا مي كند.»(ضميران، 1382: 120-121)

2- تحليل زوال

اولين رويارويي خواننده با مجموعه شعر عليرضا نوري با عنوان روي جلد آن است يعني«زوال». اين مجموعه شعر در برگيرنده چهل و هفت شعر بدون عنوان است. شعرها از يك تا چهل و هفت با اعداد شماره گذاري شده اند و تنها برخورد فيزيكي خواننده با واژه زوال ، فقط در همين عنوان روي جلد آن است و اين واژه در هيچكدام از اين شعرها يافت نمي شود. ظاهِر اينچنيني مجموعه شعر به مخاطب القا مي كند كه عنوان زوال نشانه اي (دالي) است كه به شعرهاي(مدلولها) مجموعه دلالت مي كند . زوال در لغت به معناي نيست شدن و از بين رفتن است. زوال نشانه اي است كه كاركرد ارجاعي آن نيستي و نابودي را مي رساند، لكن كاركرد هنري كه از رمزگان پيچيده تري برخوردار است و معناي متعددي را به ذهن متبادر مي كند، در اين مجموعه شعر مدنظر است. براي كشف كاركرد هنري آن، خوانش شعرها كه زوال نشانه اي است به سوي آنها مورد توجه قرار مي گيرند . در ابتدا نگاهي كوتاه به چند مورد از نشانه هاي زيبا شناختي شعرها مطرح مي شود.

 

 

1-2 نشانه هاي زيبا شناختي

تاريكي اي تاريكي

تو با چند دهان نام مي بري

با چند دهان خواهي مرد

هر اسمي اينجا قبل از الفبا به تو آلوده

(نوري، 1396: 7)

تاريكي در بسياري از متون بر مدلول هاي چندگانه اي چون ، سياهي ، ظلم، خاموشي و . . . دلالت مي كند. اما در شعر يك از اين مجموعه ، تاريكي در هم نشيني با ديگر عناصر شعر هم بسته معنايي زوال مي شود و اين مفهوم را در ذهن تداعي مي كند . مدلولي است از دال (نشانة) عنوان مجموعه شعر يعني زوال.

تو روح ناتني خودكش

نام هزارم تو صادق هدايت             (همان :8)

در همين شعر در پس هر تاريكي گوشه اي از اجتماع ترسيم شده كه در همنشيني با يكديگر تابلويي تمام از زوال به دست مي دهد .

تو متروي تهراني كه روزي شش ميليون تاريكي وارد تو مي شود                    (همان:8)

تو حمله ي عراق به خرمشهري                                                         (همان:9)

همدان

يكي از مهم ترين و شايد اصلي ترين شگردهاي زبان شاعرانه زوال ، انتخاب واژگان در محور جانشيني است و شاعر در اين عرصه به گونه اي سنجيده عمل كرده تا اين واژگان در تركيب با ديگر اجزاي كلام در محور هم نشيني نيز بيشترين تناسب را داشته باشد.

 

همدانم

سرد

عبوس

زمخت

لايه هاي سخت تري هم دارم

وقتي كه بي تو مي شوم                         (نوري، 1396:87)

در نشانه همدان دال و مدلول با دلالت ضمني به هم پيوند مي خورند . همدان در كاركرد ارجاعي خود نام شهري در غرب ايران است كه شايد سرما را هم در ذهن متبادر كند.

اما در شعر 27(همدانم) از يك سو به عنوان جزء متغير تشبيه در محور جانشيني انتخاب شده و از سوي ديگر در محور همنشيني با ديگر اجزاء تركيب شده و در اين تركيب جديد خبر از زوال مي دهد.

چند سالي است اسير خشكسالي ام

يعني خُشكانم

يعني دست به تني نبرده ام

يعني آدم كه تنها مي شود

شروع مي كند اول خودش را مي خورد                        (همان:88)

از اين نشانه هاي نو در شعرهاي اين مجموعه بسيار است . نشانه هايي كه ازبار معنايي تكراري و ملال آور هميشگي شان رها شده اند و خواننده با مراجعه به متن شعرها بسياري از آنها را كشف مي كند و ضرورتي براي برشماري تك تك آنها نيست . نشانه هايي مثل ادم برفي ، گردن ، سوزن ، زخم و . . .

اما در بسياري از شعرها هم نشيني دال ها از نوع ديگري است. هم نشيني نشانه هاي اسطوره اي ، تاريخي ، سياسي، اجتماعي، ادبي و اقليمي نشانه هايي به درازاي تاريخ و از همه جاي تاريخ. از اسطوره هاي بين النهرين تا متروي تهران. از دو قرن قبل از اسلام تا چهارراه سعيديه ، از حسنك در نيشاابور تا سوپر ماركت فرها عطا. اين بازنمايي ها و هم نشيني ها در شعر و ادبيات سابقه اي هميشگي داشته و دارد . اما آنچه شگفت آوري و پيچيدگي و ابهام شاعرانه اين نوع شعرها را بيشتر مي كند نه ارجاع به واقعيت بيروني اين واژه هاست ، راوي شعرها در پي چنين ارجاعي چون شعر ديگر شاعران نيست، بلكه در پي ايجاد روابط معناداري است كه هم شكل  گيري و هم ارجاعشان به خود متن است. وگره خوردگي اين نشانه ها با ديگر اشياء و پديده ها منجر به فضاسازي ها تازه در شعر شده و همين ويژگي است كه پيشرو بودن زبان شعر و تكنيك هاي بديع شاعرانه را شكل داده است .

هنجار گريزي نحوي و ساختاري ، بسامد بالاي نشانه زن از مهم ترين ويژگي ها اين دسته از شعرهاي زوال است.

براي تحليل بعضي ازاين شعرها آن ها را تحت عنوان نشانه هاي فرمي و ساختاري بررسي مي كنيم. در ساختمان شعر سنتي به جز غزليات عارفانه ، به جز آغاز شعر هيچ شروع ديگري براي شعر متصور نيست. شعر از نقطه اي آغاز مي شودو تا پايان در خدمت همان آغاز است . اما در شعر مدرن گاه با ساختارهاي ديگري مواجه مي شويم . در شعر مدرن با تكه تكه شدن ساختار مدخل هاي چندگانه اي خلق مي شود . اين مدخل ها از تكنيك هايي است كه شعر را به سوي چند صدايي سوق مي دهد . در زوال نيز با اين تكنيك شگرف مدخل هاي متعدد ايجاد شده است . ساختار اين شعرها مدام ذهن خواننده را دستخوش تغيير و چالش شاعرانه مي كند . ساختاري نو مطرح مي شود اين پاره پاره كردن متن شعر منجر به پراكندن معني و معاني متعدد مي شود و اين امكان را به وجود مي آورد كه خواننده شعر را از چند نقطه آغاز كند.

2-2- نشانه ي فرمي و ساختاري

 شعر 19 از زوال يكي از بهترين هاي اين فرم است.

شعري با 9 پاره متفاوت . راوي اول شخص اين شعر با تكرار «دست دراز مي كنم» در بتداي هر بند، مدخل هاي نو خلق كرده است، به بعضي تكه ها اشاره مي شود. اولين تكه، تكه اي است عاشقانه:

دست دراز مي كنم

موهاي سيمين را در چهار راه سعيديه از روي صورتش مي دهم كنار

سرما نشسته بر گونه هاش                                   (نوري، 1396:57)

تكه سوم كه تكه اي ادبي –اسطوره اي است.

دست دراز مي كنم

مي گذارم روي قلب سهراب

هنوز مي تپد لامصب

نه

توبايد كار رستم را در آغاز شاهنامه تمام مي كردي ابوالقاسم

(همان: 58)

تكه پنجم كه به مرگ حلاج و عرفاي زمانش از يك سو و مشروطه از سوي ديگر اشاره مي كند:

دستم را دراز مي كنم

بيهوده است

حلاج را كشتند

حلاج را همه عارفان كشتند

حلاج را كلمات كشتند

هر كس را در هر جاي دنيا با هر چه مي كشند

با كلمه مي كشند

صداي مشروطه از لاي توپ ها به گوش مي رسد

قم در قحطي 1288 فرو رفته

قم دارد در قحطي مي ميرد

مي ميرد

و كاري

كاري از دست نمي آيد.                                       (همان: 59)

راوي در اين شكل در چهار تكه 3، 4، 5 و 8 گزارشگر مرگ هايي در تاريخ و اسطوره و عرفان است. در تكه هاي 1، 2، 6 روايت از مرگ نيست اما همين تكه ها نيز تداعي كننده مرگ هستند.

اما اما تنهايي تو خيلي سرد                                                   (همان:57)

و همة اين بندها در محور جانشيني استعاره اي از زوال هستند و در محور هم نشيني بر گستردگي زوال در بعد زمان و مكان دلالت مي كند.

هر تكه روايت كه موضوعات خاص در تاريخ ، ادبيات، سياست عشق و . . . نيز مي باشد و همين ساختار راه را بر خوانش هاي ديگر از شعر همواره باز نگه مي دارد و متن را از ساحت تك صدايي و تك معنايي رها مي سازد. شعرهاي بسياري در زوال از اين ساختار شگرف بهره گرفته اند براي نمونه شعرهاي 21، 23، 24، 28، 36، 37

به هم ريختن تركيب كلام در شعر نه تنها امري عادي كه ضروري است اما در زوال گاه با شعرهايي مواجه مي شويم كه ناهنجاري نحوي در آن مشهود است . شعرهايي كه گويي به هيچ ساختار دستوري پايبند نيستند اما در كليت و بافت متني كه در آن خلق شده اند ساختارمند هستند براي نمونه به بخشي از شعر 6 اشاره مي شود:

كلمه؛ كشته شده

كلمه؛ عاشق ناكام

كلمه؛ اسير تعصب هاي خانوادگي

كلمه؛ يائسه در سي سالگي

كلمه؛ بيكار

كلمه؛ بيماري هاي لاعلاج

كلمه؛ جنگ

كلمه؛ عارف                                                  (نوري، 1396: 20)

و همين طور تا آخر شعر كه مي شود بو يحيي كه نام ديگر عزرائيل است.   

كلمه: بويحيي (همان :22)

اين شعر از جمله شعرهاي ديداري نيز هست يعني چشم سهم بسزايي در خوانش متن دارد اگر چه اين ويژگي بسياري از شعرهاي اين مجموعه است. در اين شعر كلمه خود نشانه اي است كه به مدلول روبرويش دلالت مي كند مفاهيمي چون كشته شده ، بيماري لاعلاج، جنگ، كارگر. مدلول ها اگر چه هر كدام به تنهايي بار معنايي خاصي از ساختارهاي مختلف دارند اما همه آنها در يك اصل مشترك هستند و آن دلالت داشتن بر زوال است .

بخش هايي از شعر 22 نيز از چنين فرم و ساختاري برخوردار است:

سلامتي رابعه بنت تذكره

سلامتي بوسه در زير باران بر گلوي دار

سلامتي گربه ها/ سگ ها/ و دوستداران طبيعت از ازل تا ابد

سلامتي مترو تهران

سلامتي همه معاهده ها/ قراردادها/ صلح/ آتش بس ها           (نوري، 1396: 66)

و ادامه مي دهد تا مثلاً

سلامتي سياهي/ تاريكي/ وحشت/ كلاه كاسكت/ موتور هزار

(همان : 67)

و يا

سلامتي حاج احمد نوري كه هر پنج شنبه عصر چشم هايش را

دست هايش را از قبر  بيرون مي آورد

حال دنيا را از سنگ ها و سگ ها مي پرسد

(همان : 69)

با خواندن كل اين شعر و اشاره هاي بالا از زبان راوي سوم شخص اين معني به ذهن خواننده القا مي شود كه اين راوي سوم شخص كسي جز خود «زوال» نيست. فقط زوال مي تواند بگويد

سلامتي سياهي/تاريك . . .

سلامتي بوسه در زير باران بر گلوي دار . . .

3-2- نشانه زن

زن در شعرها از محوري ترين و پربسامدترين واژه ها است . و در كنار تمام نشانه هاي مكاني ، تاريخي ، سياسي ، ادبي و در كل جغرافياي زوال حضوري هميشگي دارد گاه با لفظ فيزيكي خود زن روبرو هستيم.

زنان شعر من رماني آمريكاي لاتينند

پر از تنهايي و پاييز گفتگو

(نوري، 1396: 121)

گاه نام دارند:

دست دراز مي كنم

دست هاي پري را در مشهد مي گيرم

(همان: 57)

گاه اشاره اي تاريخي –ادبي است

تو زنانگي شاعران زني

زنانگي مهستي ، رابعه، طاهره ي قره العين، پروين، فروغ و هر زني كه فقط يك بار در طول عمرش شعر مي‌نويسد

(همان :34)

در تمام شعرهاي اين مجموعه زن حضوري هميشگي و دائمي دارد هم نشيني اين واژه در كنار نشانه هاي سياسي –تاريخي و . . . دالي است كه بر يك وضعيت روحي ، اجتماعي ، سياسي ، تاريخي دلالت مي كند . و در بعضي شعرها تحت تأثير اين وضعيت نمادهاي شعر نقش ايفا مي كنند يعني اگر زن را در بعضي شعرها نشانه مركزي بدانيم نشانه هاي ديگر پيرامون اين نشانه ي مركزي روايت گر رنج و نفي و نديدن آن هستند و همين ويژگي سبب مي شود كه بعد از مدلولِ زوال در شعرها دالِ زن بيشترين حضور را داشته باشد دالي كه گاه در محور جانشيني استعاره اي است از زوال:

تو سياسي ترين اتفاق صد سال اخيري كه فراموش شدي

تو را همه ي سياست مداران دفن كردند

(نوري، 1396:145)

و يا در شعر ديگري:

كه چند هزار سال از فناي تو مي گذرد

تو را در روز روشن آتش زدند

سنگسار كردند

تو را در روز روشن پيش چشمان همه ما كشتند

(همان:33)

البته هميشه و همه جا نشانه زن به جنس زن دلالت نمي كند گاه استعاره اي از مفاهيم و موضوعات ديگر است.

سيرانبند ويران ترين زني است كه ديده ام

زني با سنگ هايي در كنار

زني با مرزهايي ممنوع

(همان:103)

نتيجه

نشانه زوال بر عنوان مجموعه شعر مي تواند در توليد تأويل هاي متفاوت از شعر، نقشي عمده داشته باشد . نشانه اي كه با حذف فيزيكي خود در شعرها، با تنها قراردادن متن در برابر خواننده و گريز از تكرار نام خود ، مسير خوانش و برداشت هاي متعدد را براي خواننده باز مي كند. اگر چه تك تك شعرها در كليت خود مدلولي هستند به سوي دال زوال . اما اين مفهوم و مدلول تكرار شونده در درون شعرها به يك سؤال تبديل شده است حتي يك نشانه پنهاني ديگر تبديل شده است. و از دال شدن مدلول خبر مي دهد. اين تكرارها باعث شده خواننده بپرسد كه اين نشانة هم آشكار و هم به نوعي پنهان چه وظيفه اي دارد و بر چه دلالت مي كند ؟ اين تكرار بر معنا يا معناهاي خاصي تأكيد دارد؟ خود بر مدلول هاي ديگري دلالت مي كند؟

تنوع و گستردگي نشانه ها در حوزة اساطير ، تاريخ ، جامعه ، ادبيات از يك سو ، و هم نشيني اين نشانه ها در ساختار بديع شعر كه پيشتر به آنها اشاره شد از سوي ديگر ، حاكي از درگيري وسيع شاعر با ابعاد مختلف زندگي است ونشاني از گستردگي قلمرو نگاه او به فرهنگ و زندگي است . شاعراني كه از زيستن در زبان و ساختار شاعران گذشته پرهيز كرده اند و كوشيده اند تا نگاهي نو در جهان پيرامون خود را تجربه كنند تنها پديده ها و عناصر تازه را به شعر خود راه نداده اند بلكه نوبيني آنها گذشته را هم به گونه اي تازه باز آفريده است . راويانِ گاه متفكر و گاه مجنون زوال مفاهيم برگرفته از ميراث تاريخي ، ادبي ، اسطوره اي بشر را به نشانه هايي تبديل كرده اند كه اين نشانه ها در هم نشيني شان با يكديگر روايت گري ِديگري را در متن شعرها آغاز مي كنند.

روايتِ ميراث عظيم بشر در ساختارهاي اسطوره و ادبيات و . . .با هم دالِ زوال و هم مدلولِ زوال، روايت تقدس زدايي از اين ميراث و دستاوردهاست . روايت بازخواني هر آنچه كه ما را به امروز كشانده است.

 

منابع و مآخذ

احمدي، بابك، ساختار و تأويل متن، نشانه شناسي و ساختارگرايي، تهران، نشر مركز ، چاپ چهاردهم ، 1380

اخوت ، احمد، دستور زبان داستان ، اصفهان ، نشر فردا، 1371

بارت، رولان، لذت متن، ترجمه پيام يزدانجو ، نشر مركز، چاپ پنجم، 1382

ضميران، محمد، درآمدي بر نشانه شناسي هنر، ناشر قصه، 1383.

صفوي، كوروش، آشنايي با معني شناسي، تهران، نشر پژواك كيوان، 1386

گيرو، پي ير، نشانه شناسي، ترجمه محمد نبوي، تهران، انتشارات آگاه ، 1380

نوري، عليرضا، زوال، نشر نصيرا، 1396

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :