"نزدیک ترین ستاره به تاریکی" سروده مهدی زارع / منصور خورشیدی

تاریخ ارسال : 2 اسفند 89
بخش : بررسی کتاب
نزدیک ترین ستاره به تاریکی
شاعر : مهدی زارع
نشر شاملو
نویسنده : منصور خورشیدی
زبان فراتر از منش فردی است . مجموعه ای از نشانه ها در خلق رابطه بین شاعر و خواننده ی شعر . تاثیری که شعر در مخاطب ایجاد می کند از دو فرایند تبعیت می کند .
تاثیر تجسمی و تاثیر طبیعی در فرایند شکل گیری شعر .
وقتی احساس با ذات زبان هم خوانی داشته باشد . اثر ناشی از سرشت واژگان به طور مستقیم در ذهن مخاطب می نشیند .این روند را تاثیر طبیعی کلام می گویند .
" اندوه اگر چه بزرگ / درد اگر چه عظیم / حق دارد آن خورشید که هر روز می تابد / بی اعتنا به هر کسی که می گوید / آه ای ستاره ها "
در تاثیر تجسمی . احساس به طور غیر مستقیم . در ذهن و با پدیده های زبانی رابطه ایجاد می کند . پی بردن به مفهومی این گونه در شعر برای خواننده آسان نیست . در خوانش دو یا چند باره ی شعر و بررسی زوایای مختلف آن است که می توان تجسمی از ذهنیت شاعر را در یک قطعه شعر یا یک مجموعه درک کرد .
" تنها دریچه ای عبوس / گشوده بر سپیدار های پیاپی / آن سوی دیوار "
ساختار شعرعلاوه بر درون مایه ، هماهنگی میان کلمات ، استفاده از تصویر های ( عینی یا ذهنی ) ، مجاز ، استعاره وایهام تناسب را در خود داشته باشد تا به مجموعه شعر شکل ببخشد .
به تناسب ومراعات نظیر نمونه های زیر دقت و اندکی توقف کنیم !
" با خال های فراوان . به سر / و سینه / و پا / و پروازی بلند / و با سه گلوله / و تردید / . . . / و پر باز می کند به آسمان / آسمانی بی ستاره "
بهره وری از صامت های ( س) و مصوت ( ا ) ، سرعت تخیل در توالی کلمه ها کارکرد هجا ، واژه و جای آن در مصراع ، عمده ترین وجه شکل گیری شعر محسوب می شود که رابطه ی شاعر را با مخاطب حفظ می کند .
" از آن چه با نام / آسمان / گسترده است . "
" آنسان که بکارت آسمان / در آغاز آفرینش "
تردیدی که شاعر در بیشتر شعر ها از خود به جای می گذارد . نشان ازوسواس او در انتخاب واژگان دارد . و اینک که کلمات منتخب برابر شاعر صف می بندند انگار کار شاعر تمام شده است . در حالی که توجه شاعر از همین نقطه آغاز می شود . که دقت بیشتری در کارکرد کلمات از خود نشان دهد .
"به چند واژه از تردید/ ، که گویا / یا شاید / و یا هر چیز دیگر " بر می خوریم .
یا " ای کاش خواب هایمان / جاودانه بود "
یا " راستی عمق کدام تصویر است از من و تو ؟ / من و تو / تو / من اما که همیشه آیا / درگیرو دار سین های بهارم / یا شروه ها یا شرشر ها / و آیا هیچ شادی در من نیست "
همه ی عوامل سازنده ی یک شعر موجب می شودکه به صورت ساده یا نمادین به مفاهیم مندرج درآن راه پیدا کنیم . برخورد هر شاعری در نگاه نخست تابع موقعیت او است . که او را در شرایط مکانی مستقر کرده است . از همین رو است که کلمه و کار کرد های تصویری ، حاصل تجربه های دیداری و شنیداری در محیط شاعر می شود . تفاوت در نوع نگاه شاعران در همین نکته نهفته است .
" در آستانه تنگ / با تصویر کوهستان / که پلنگ ها را / چه آسان / از یاد برده است / و اندوه مادینگان را / چه جاودانه / تشدید می کند "
شاعر به دنبال نزدیک ترین ستاره به تاریکی است . که سرمای شب تاب واندام سرخ ماهی ها را در آن سوی خزآب به تماشا بنشیند . و در ذهن خود به جستجوی پاسخ یک سوال می گردد .
" و سوال این است / شباهتی که نهنگ را / به پلنگ پیوند خواهد داد "
صورت عینی کلمه ، تفاوت ها و شباهت ها در شعر زمانی تحقق پیدا می کند که شاعر ساختمان درونی آن را بشناسد . تا تجلی کارکرد کلمه را در شعر به تماشا بنشیند . از شکل ظاهری ، مصوت ها و صامت ها ، جلوه های دستوری زبان تا کارکرد معنایی آن ، اگر جز این باشد راه به جایی نمی برد . زندگی در کویر . آن هم در سمنان . جایی که پلنگ در کوه می میرد . جایی که مادینگان به نجوایی دلگیر می شوند . جایی که پرنده ها بی هیچ رویا لب نهر های خشکیده تب می کنند .
" شش بار باران بارید / در تمام این سال ها / که سایه / از اعتبار اندام های پوشیده مان / بر امتداد خیابان تاریک / چونان اصالت بی باز گشت صداقت / تاب می خورد / شش بار "
شاعر وقتی در شعر خود از اعتبار نام سخن می گوید به منزله آن است که این جا هیچ چیزی در جایگاه خود مفهومی درستی ندارد . تا شاعر تناسبی بین آن ها بر قرار کند . به گونه ای که در میان اندوه بزرگ طبیعت و بی اعتنا به تماشا ، از کنار چشم های آبی شفاف و دست های کوچک التماس ، در میان ظهر خسته به تکرار خود بنشیند .
به همین دلیل است که . پیوستگی و انسجامی در شعر ها دیده نمی شود . انبوهی از کلمات در این مجموعه وجود دارد که در صورت حذف اتفاقی نمی افتاد . بسا که در حذف آن ها با دقت بسیار متنی فشرده ، تصویرمرئی و ترکیب درخشانی صورت عینی خود را نشان می داد . در بر رسی مجموعه شعر ها ، هرگز روی نکات منفی انگشت نگذاشته ام . اما مهدی زارع شاعری است که استعداد قوی در خلق شعر دارد . و این حرف ها اشارتی است که تلنگری به هوش او زده شود . از غلط های املائی موجود در متن چشم پوشی می کنیم و به حساب اشتباه چاپی و تایپی می آوریم .
" اعتراف می کنم/ به تمام روز هایی که تو را دیده یا ندیده / چون دارکوبی ابله / بر ساقه هایی که بی امتداد / می گویم / آری و می دانم که گناه / تاریخ را بی اعتبار خواهد کرد "
واقعیت امروز شعر در خلق ارتباط همین بیان است . گرایش مشترک همه ی شاعرانی که به سطح توجه بیشتری از خود نشان می دهند . در جهان مادی زندگی می کنند . و همه چیز را با واقعیت های بیرونی و عوامل موجود در طبیعت گره می زنند . راه رفتن برای رسیدن به هدف و برای ایجاد تحول در روحیه ی خود لازم می دانند .و ذهن خود را به سمت ساده نویسی سوق می دهند .
" به انبوه چوب های تا کمر سیاه / به درخت های تا کمر سیاه / به واژگان تا کمر سیاه / چشم دارد و رویائی سیاه را / تکرار می کند "
این نوع از بیان به خواننده این امکان را می دهد . تا با شاعر هم خوانی و هم زبانی کند . برای دریافت همه ی نماد های تحقق یافته دنیای اطراف شاعر. برای ورود به قلمرو تاریکی ، نفوذ در همه ی پدیده هایی که راه ورود به آن ها به سختی میسر می شود . چون شاعر همه ی نماد های اطراف حود را سیاه می بیند . از درخت تا واژه ، از چشم تا شنیدن نجوای مورچگان و از دیدن جنازه های بزرگ و خود را در گیر سین های بهاری می کند . تا عمق تصویر را در تکاپوی لب ها شماره کند .
" و ما گمان می کردیم / دختران همیشه / بی هیچ بهانه ای / اسیران رقصند "
" تنها دلیل زخم های من / باریکه ی سفیدی بود / که تو با انگشت های باریک / و اشتیاقی غریب / به پایم بستی "
در یاد داشتی برای مجموعه شعر دوستی نوشته بودم که :
" اگر شاعری هوش و شور زبان در سرودن شعر نداشته باشد . به ساختار زبان نمی رسد ، به جای کلمه در مصراع نمی رسد ، به آهنگ طبیعی کلمات و طنین حروف نمی رسد . یعنی به مفهوم واقعی کلمه نمی رسد . اگر برسددر حد توان از معانی فرهنگ نامه ای کلمه پیش تر نمی رود . همه حرف این بود که نوع نگاه شاعر به کلمه نیازمند مهارت و تجربه ی شاعر است . که آن را در کجا و چگونه به کار ببرد. تا مورد توجه مخاطب و منتقد اثر قرار بگیرد . "
" وقتی بهار امتداد زمستان است / دری به لولایش جیغ می کشد / بهار امتداد زمستان است / سایه ای می لرزد / هفت سین اندوهگین / بهار می آید "
ارزش نمادین هر پدیده ای در جایگاه خود از یک مفهوم نسبی بهرمند است . که نمودی از نیاز های شاعر محسوب می شود . و در باز نگری تفکر شاعر روی پدیده ها اثر مستقیم دارد . زیرا فضای داخلی همه ی معماری ها باز تاب جهان بینی شاعر است .
" باران تا نیمه های شب رقصید / شانه های بسیاری تا صبح "
آفرینش شعر در استفاده از عوامل زیبا شناسی بی مرز و خلق حادثه در زبان می کند . مفهوم دیدنی برای شعر امتیاز محسوب نمی شود . شاعر باید از چیز هایی بگوید که معانی از دل تصویر و از درون متن بر خاسته شود .
" اندوه جاودانه جاده ای است / در عبور از تو / به رسیدن تا هیاهوی آسمان "
" پرواز ناگهان یک کبوتر " آن تصویری که از دل متن زاده می شود . در این مجموعه به ندرت دیده می شود . در برابر آن تصویر هایی وجود دارند که انبوهی از معانی در هم را در خود دارند .
" نزدیک ترین ستاره به تاریکی / دختریست / که با من راه می رود "
" آن ریشه ها که دفن کردیم / بلند ترین درخت های این اطراف نبودند "
مهدی زارع باید ، روابط اجزای درونی شعر را با دخالت ذهن خود حفظ کند .و با استقرار اشیا و حتی تصویر های سطحی در روابط بیرونی تعاملی بین آن ها ایجاد کند . شاعری که با مکانیزم ذهنی آشنا ئی دارد به سادگی می تواند عرصه را برای باز آفرینی تصویر ها و خلق فضا ها به ویژه معماری کلام در ساختمان قطعه و ترکیب های خیال انگیز آماده کند .
" شش بار باران بارید / در تمام این سال ها / که سایه / از اعتبار اندام های پوشیده مان / بر امتداد خیابان تاریک / چونان اصالت بی باز گشت صداقت / تاب می خورد / شش بار "
نزدیک ترین ستاره به تاریکی
شاعر : مهدی زارع
نشر شاملو
منصور خورشیدی
زبان فراتر از منش فردی است . مجموعه ای از نشانه ها در خلق رابطه بین شاعر و خواننده ی شعر . تاثیری که شعر در مخاطب ایجاد می کند از دو فرایند تبعیت می کند .
تاثیر تجسمی و تاثیر طبیعی در فرایند شکل گیری شعر .
وقتی احساس با ذات زبان هم خوانی داشته باشد . اثر ناشی از سرشت واژگان به طور مستقیم در ذهن مخاطب می نشیند .این روند را تاثیر طبیعی کلام می گویند .
" اندوه اگر چه بزرگ / درد اگر چه عظیم / حق دارد آن خورشید که هر روز می تابد / بی اعتنا به هر کسی که می گوید / آه ای ستاره ها "
در تاثیر تجسمی . احساس به طور غیر مستقیم . در ذهن و با پدیده های زبانی رابطه ایجاد می کند . پی بردن به مفهومی این گونه در شعر برای خواننده آسان نیست . در خوانش دو یا چند باره ی شعر و بررسی زوایای مختلف آن است که می توان تجسمی از ذهنیت شاعر را در یک قطعه شعر یا یک مجموعه درک کرد .
" تنها دریچه ای عبوس / گشوده بر سپیدار های پیاپی / آن سوی دیوار "
ساختار شعرعلاوه بر درون مایه ، هماهنگی میان کلمات ، استفاده از تصویر های ( عینی یا ذهنی ) ، مجاز ، استعاره وایهام تناسب را در خود داشته باشد تا به مجموعه شعر شکل ببخشد .
به تناسب ومراعات نظیر نمونه های زیر دقت و اندکی توقف کنیم !
" با خال های فراوان . به سر / و سینه / و پا / و پروازی بلند / و با سه گلوله / و تردید / . . . / و پر باز می کند به آسمان / آسمانی بی ستاره "
بهره وری از صامت های ( س) و مصوت ( ا ) ، سرعت تخیل در توالی کلمه ها کارکرد هجا ، واژه و جای آن در مصراع ، عمده ترین وجه شکل گیری شعر محسوب می شود که رابطه ی شاعر را با مخاطب حفظ می کند .
" از آن چه با نام / آسمان / گسترده است . "
" آنسان که بکارت آسمان / در آغاز آفرینش "
تردیدی که شاعر در بیشتر شعر ها از خود به جای می گذارد . نشان ازوسواس او در انتخاب واژگان دارد . و اینک که کلمات منتخب برابر شاعر صف می بندند انگار کار شاعر تمام شده است . در حالی که توجه شاعر از همین نقطه آغاز می شود . که دقت بیشتری در کارکرد کلمات از خود نشان دهد .
"به چند واژه از تردید/ ، که گویا / یا شاید / و یا هر چیز دیگر " بر می خوریم .
یا " ای کاش خواب هایمان / جاودانه بود "
یا " راستی عمق کدام تصویر است از من و تو ؟ / من و تو / تو / من اما که همیشه آیا / درگیرو دار سین های بهارم / یا شروه ها یا شرشر ها / و آیا هیچ شادی در من نیست "
همه ی عوامل سازنده ی یک شعر موجب می شودکه به صورت ساده یا نمادین به مفاهیم مندرج درآن راه پیدا کنیم . برخورد هر شاعری در نگاه نخست تابع موقعیت او است . که او را در شرایط مکانی مستقر کرده است . از همین رو است که کلمه و کار کرد های تصویری ، حاصل تجربه های دیداری و شنیداری در محیط شاعر می شود . تفاوت در نوع نگاه شاعران در همین نکته نهفته است .
" در آستانه تنگ / با تصویر کوهستان / که پلنگ ها را / چه آسان / از یاد برده است / و اندوه مادینگان را / چه جاودانه / تشدید می کند "
شاعر به دنبال نزدیک ترین ستاره به تاریکی است . که سرمای شب تاب واندام سرخ ماهی ها را در آن سوی خزآب به تماشا بنشیند . و در ذهن خود به جستجوی پاسخ یک سوال می گردد .
" و سوال این است / شباهتی که نهنگ را / به پلنگ پیوند خواهد داد "
صورت عینی کلمه ، تفاوت ها و شباهت ها در شعر زمانی تحقق پیدا می کند که شاعر ساختمان درونی آن را بشناسد . تا تجلی کارکرد کلمه را در شعر به تماشا بنشیند . از شکل ظاهری ، مصوت ها و صامت ها ، جلوه های دستوری زبان تا کارکرد معنایی آن ، اگر جز این باشد راه به جایی نمی برد . زندگی در کویر . آن هم در سمنان . جایی که پلنگ در کوه می میرد . جایی که مادینگان به نجوایی دلگیر می شوند . جایی که پرنده ها بی هیچ رویا لب نهر های خشکیده تب می کنند .
" شش بار باران بارید / در تمام این سال ها / که سایه / از اعتبار اندام های پوشیده مان / بر امتداد خیابان تاریک / چونان اصالت بی باز گشت صداقت / تاب می خورد / شش بار "
شاعر وقتی در شعر خود از اعتبار نام سخن می گوید به منزله آن است که این جا هیچ چیزی در جایگاه خود مفهومی درستی ندارد . تا شاعر تناسبی بین آن ها بر قرار کند . به گونه ای که در میان اندوه بزرگ طبیعت و بی اعتنا به تماشا ، از کنار چشم های آبی شفاف و دست های کوچک التماس ، در میان ظهر خسته به تکرار خود بنشیند .
به همین دلیل است که . پیوستگی و انسجامی در شعر ها دیده نمی شود . انبوهی از کلمات در این مجموعه وجود دارد که در صورت حذف اتفاقی نمی افتاد . بسا که در حذف آن ها با دقت بسیار متنی فشرده ، تصویرمرئی و ترکیب درخشانی صورت عینی خود را نشان می داد . در بر رسی مجموعه شعر ها ، هرگز روی نکات منفی انگشت نگذاشته ام . اما مهدی زارع شاعری است که استعداد قوی در خلق شعر دارد . و این حرف ها اشارتی است که تلنگری به هوش او زده شود . از غلط های املائی موجود در متن چشم پوشی می کنیم و به حساب اشتباه چاپی و تایپی می آوریم .
" اعتراف می کنم/ به تمام روز هایی که تو را دیده یا ندیده / چون دارکوبی ابله / بر ساقه هایی که بی امتداد / می گویم / آری و می دانم که گناه / تاریخ را بی اعتبار خواهد کرد "
واقعیت امروز شعر در خلق ارتباط همین بیان است . گرایش مشترک همه ی شاعرانی که به سطح توجه بیشتری از خود نشان می دهند . در جهان مادی زندگی می کنند . و همه چیز را با واقعیت های بیرونی و عوامل موجود در طبیعت گره می زنند . راه رفتن برای رسیدن به هدف و برای ایجاد تحول در روحیه ی خود لازم می دانند .و ذهن خود را به سمت ساده نویسی سوق می دهند .
" به انبوه چوب های تا کمر سیاه / به درخت های تا کمر سیاه / به واژگان تا کمر سیاه / چشم دارد و رویائی سیاه را / تکرار می کند "
این نوع از بیان به خواننده این امکان را می دهد . تا با شاعر هم خوانی و هم زبانی کند . برای دریافت همه ی نماد های تحقق یافته دنیای اطراف شاعر. برای ورود به قلمرو تاریکی ، نفوذ در همه ی پدیده هایی که راه ورود به آن ها به سختی میسر می شود . چون شاعر همه ی نماد های اطراف حود را سیاه می بیند . از درخت تا واژه ، از چشم تا شنیدن نجوای مورچگان و از دیدن جنازه های بزرگ و خود را در گیر سین های بهاری می کند . تا عمق تصویر را در تکاپوی لب ها شماره کند .
" و ما گمان می کردیم / دختران همیشه / بی هیچ بهانه ای / اسیران رقصند "
" تنها دلیل زخم های من / باریکه ی سفیدی بود / که تو با انگشت های باریک / و اشتیاقی غریب / به پایم بستی "
در یاد داشتی برای مجموعه شعر دوستی نوشته بودم که :
" اگر شاعری هوش و شور زبان در سرودن شعر نداشته باشد . به ساختار زبان نمی رسد ، به جای کلمه در مصراع نمی رسد ، به آهنگ طبیعی کلمات و طنین حروف نمی رسد . یعنی به مفهوم واقعی کلمه نمی رسد . اگر برسددر حد توان از معانی فرهنگ نامه ای کلمه پیش تر نمی رود . همه حرف این بود که نوع نگاه شاعر به کلمه نیازمند مهارت و تجربه ی شاعر است . که آن را در کجا و چگونه به کار ببرد. تا مورد توجه مخاطب و منتقد اثر قرار بگیرد . "
" وقتی بهار امتداد زمستان است / دری به لولایش جیغ می کشد / بهار امتداد زمستان است / سایه ای می لرزد / هفت سین اندوهگین / بهار می آید "
ارزش نمادین هر پدیده ای در جایگاه خود از یک مفهوم نسبی بهرمند است . که نمودی از نیاز های شاعر محسوب می شود . و در باز نگری تفکر شاعر روی پدیده ها اثر مستقیم دارد . زیرا فضای داخلی همه ی معماری ها باز تاب جهان بینی شاعر است .
" باران تا نیمه های شب رقصید / شانه های بسیاری تا صبح "
آفرینش شعر در استفاده از عوامل زیبا شناسی بی مرز و خلق حادثه در زبان می کند . مفهوم دیدنی برای شعر امتیاز محسوب نمی شود . شاعر باید از چیز هایی بگوید که معانی از دل تصویر و از درون متن بر خاسته شود .
" اندوه جاودانه جاده ای است / در عبور از تو / به رسیدن تا هیاهوی آسمان "
" پرواز ناگهان یک کبوتر " آن تصویری که از دل متن زاده می شود . در این مجموعه به ندرت دیده می شود . در برابر آن تصویر هایی وجود دارند که انبوهی از معانی در هم را در خود دارند .
" نزدیک ترین ستاره به تاریکی / دختریست / که با من راه می رود "
" آن ریشه ها که دفن کردیم / بلند ترین درخت های این اطراف نبودند "
مهدی زارع باید ، روابط اجزای درونی شعر را با دخالت ذهن خود حفظ کند .و با استقرار اشیا و حتی تصویر های سطحی در روابط بیرونی تعاملی بین آن ها ایجاد کند . شاعری که با مکانیزم ذهنی آشنا ئی دارد به سادگی می تواند عرصه را برای باز آفرینی تصویر ها و خلق فضا ها به ویژه معماری کلام در ساختمان قطعه و ترکیب های خیال انگیز آماده کند .
" شش بار باران بارید / در تمام این سال ها / که سایه / از اعتبار اندام های پوشیده مان / بر امتداد خیابان تاریک / چونان اصالت بی باز گشت صداقت / تاب می خورد / شش بار "
لینک کوتاه : |
