مقایسهی لیلیومجنون با رومئو و ژولیت
شهرزاد دهقانی
تاریخ ارسال : 27 اردیبهشت 97
بخش : اندیشه و نقد
شهرزاد دهقانی
مقایسهی لیلی و مجنون با رومئووژولیت
مطالعهی آثار جاودان ادبی و هنری جهان از یکسو و بررسی و تامل عمیق بر آنها از سوی دیگر سبب کشف حقایقی از قبیل اندیشهی شاعر و نویسنده و تاثیرپذیری و الگو گرفتن از دیگر شاعران و نویسندگان میشود. آنگاه درمییابیم که در آثار ادبی دنیا، همانندیهای فراوانی وجود دارد اگرچه ممکن است نژاد، فرهنگ، زبان، شیوهی بیان و ... با هم متفاوت باشد اما درونمایه و هدف یکی است. نظامی در قرن ششم هجری آنچنان اثر ارزندهای را خلق کرد که نه تنها شاعران ایرانی از او پیروی کردند بلکه در ادبیات جهان سرآمد و الگو شد. از سویی دیگر، در قرن شانزدهم میلادی، شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی –ویلیام شکسپیر- داستان رومئو و ژولیت را به یادگار گذاشت، داستانی عاشقانه و پرسوز و گداز. به راستی چگونه دو اثر ادبی بزرگ و ماندگار که میانشان قرنها فاصله است و هر یک در سویی از این جهان پهناور بهوجود آمدهاند تا این اندازه میتوانند به هم نزدیک باشند؟
از آن زمان که شکسپیر رومئو و ژولیت را خلق کرد، جهان غرب این سخن را گفته است که داستانی غمانگیزتر از این داستان، در جهان پدید نیامده است. شکسپیر این داستان را به چنان اوجی رساند که پس از او کسی نتوانست شکل نمایشی تازهای به آن بدهد. دنیای شرق نیز اگرچه تا قرن نوزدهم شناختی دربارهی رومئو و ژولیت نداشته اما از داستان لیلی و مجنون در ادب خود برخوردار بوده است. شکسپیر از وجود چنین داستانی آگاه نبوده اما داستان لیلی و مجنون الهامبخش بسیاری از شاعران بوده است. بیشک شهرت لیلی و مجنون در شرق بیشتر از شهرت رومئو و ژولیت در غرب است. داستان لیلی و مجنون سابقهای دیرین دارد و اساساً ملهم از زندگی شاعری عرب به نام قیس بوده است و آنگاه به اوج رسید که نظامی آن را هنرمندانه به نظم درآورد. ابوبکر والبی که حدود پنجاه سال پیش از نظامی میزیسته است، دیوان مجنون را جمعآوری کرده و حکایت مجنون بارها در کشورهای هند و ایران و عربی به چاپ رسیده است. داستان عشق دو دلداده ساخته و پرداختهی کسی نیست بلکه واقعیت داشته است و از صدر اسلام در ادبیات عرب رواج داشته و از قرن سوم و چهارم در ادبیات فارسی سرمشق شده است.
شکسپیر را پدر نمایشنامهی انگلیس میدانند اما وی موضوع نمایشنامههایش را از منابع دیگری به دست میآورد و به نیروی خیال و با یاری ذهن پویا آنها را به زیباترین و ماندگارترین تراژدیها درمیآورد. در اروپا، رومئو و ژولیت نخستین داستان از نوع خود نیست و قصههای عاشق و معشوق بدعاقبت از زمان گزنوفون (قرن سوم یا چهارم میلادی) سابقه دارد و در ایتالیای قرن شانزدهم میلادی داستانهایی از این قبیل رواج داشته است. قدیمیترین نسخهی منظومهی رومئو و ژولیت داستان ماریتو و گیانوزا نوشتهی ماسوشو سالرنیتانو است که در سال 1476 منتشر شده است. به هر حال آنچه دربارهی این داستان مسلم است آن است که ماجرای آن واقعی بوده که در ورونای ایتالیا روی داده است.
درون مایهی هر دو داستان بیان عشق و خواستار وصال است. آغاز جریان عاشقانه در هر دو داستان در یک لحظه صورت میگیرد؛ در لیلی و مجنون عشق در مکتب آغاز میشود و در رومئو و ژولیت در مهمانی. از نوجوانی، عشق در وجود دلدادگان شکل میگیرد و رفتهرفته در طول ایام و با گذشت زمان رشد مییابد. با وجود اینکه زمینهی دو داستان عشق است اما کوچکترین انحراف و کجروی به چشم نمیخورد، هر آنچه هست عشقی است پاک و صادق و عمیق که حتی مرگ هم از نابود کردن این نیروی زیبا عاجز است، عشقی است افلاطونی یا به تعبیر عرب «حبالعذری». عشاقِ داستانها از دو خانوادهی ثروتمند و ممتاز هستند؛ سیدعامری پدر مجنون بزرگمرد سرزمین عرب نمایندهی مهربانی و عطوفت است، هم صاحب قدرت است و هم ثروت. رومئو و ژولیت نیز از دو خانوادهی ایتالیایی سرشناس به نامهای کاپولت و مونتاگ هستند. در هر دو داستان اختلاف بین خانوادهها مشاهده میشود با این تفاوت که در داستان لیلی و مجنون اختلاف پس از عاشق شدن دختر و پسر آغاز میشود اما در داستان رومئو و ژولیت دو خانواده کینهای قدیمی دارند. پدر لیلی و پدر ژولیت مخالف ازدواج دخترانشان با محبوبانشان هستند؛ پدر لیلی سرسختانه مانع وصال دخترش با مجنون میشود پدر ژولیت نیز مخالف ازدواج دخترش با رومئو. دلدادگان دو داستان بیش از اندازه احساس تنهایی میکنند زیرا کسی آنها را درک نمیکند و همین امر سبب شده است سرتاسر داستان، احساس یاس و تلخی بیداد کند. از دیگر شباهتهای داستان نظامی و شکسپیر، ازدواج تحمیلی لیلی و ژولیت با خواستگارانشان است و همچنین ناکام ماندن ابنسلام و کنت پاریس از همسران، زیرا لیلی و ژولیت به معشوقان خویش وفادار ماندند و اجازهی کامجویی به شوهران ندادند. از آن طرف، مجنون و رومئو از دوری و فراق معشوقههای خویش در رنج به سر میبرند، مجنون به بیابان روی آورده و با حیوانات انس گرفته است و رومئو تبعید شده است. در هر دو داستان شخصی حضور دارد که در پی سر و سامان دادن به اوضاع و احوال عاشقان است؛ نوفل در داستان شرقی و لارنس در داستان غربی. با این تفاوت که کمکها و راهنماییهای راهب لارنس با چارهگریها و تدابیر خاص همراه است. در حقیقت عشاق در هر دو داستان اسیر تصمیمگیریهای خانواده و قبیلهی خود هستند و در قفس تحمیلات و تعصبات خشک، روزگار بهسر میبرند. فضای هر دو داستان، تاریک و سرشار از غم است اما تیرگی و اندوه در داستان شرقی بیشتر نمایان است زیرا همانطور که گفته شد داستان غربی با جشن و مهمانی آغاز گردید، فضای داستان لیلی و مجنون بهگونهای است که از گل و سبزه و آبادی خبری نیست و غیر از بیابان خشک و برهوت عربستان چیز دیگری وجود ندارد و سخن از فراق و جنون و اندوه است. پایان هر دو داستان با مرگ دلخراش قهرمانان، حالتی تراژیک مییابد. در لیلی و مجنون، شاعر با توصیفی زیبا از رسیدن خزان، مرگ لیلی را بسیار سوزناک بیان میکند:
شرط است که وقت برگریزان خونـابـه شود ز بـرگ ریزان
خونی کـه بود درون هر شـاخ بیرون چکد از مسـام سوراخ
چـون بـاد مخـالف آید از دور افتـادن بـرگ هست معذور...
در معـرکهی چنین خـزانی شد زخـم رسیـده گلستـانی
لـیلی ز سـریـر سـربلندی افتـاد بـه چـاه دردمندی...
تب لرزه شکست پیکرش را تبخاله گزید شکّرش را
هر دو داستان زاده و پروردهی ذهن نظامی و شکسپیر نیستند بلکه پیشینهای کهن دارند و این دو شاعر بزرگ داستانها را به زبان خویش آراستند و با شاخ و برگ دادن و درآمیختن تاریخ و هنر، اثری ارزنده برجا گذاشتند و از چنان شکوه و اهمیتی برخوردار هستند که پس از سالها و قرنها هنوز، تازه و دلنشین هستند. لیلی و مجنون نظامی آنچنان مورد پسند و توجه قرار گرفت که پس از وی شاعران فارسیزبان و ترک و اردو به تقلید از شاعر گنجه پرداختند. رومئو و ژولیت نیز همواره مورد توجه شاعران، هنرمندان، موسیقیدانان بوده است و آن را به صورتهای سمفونی، اپرا و حتی باله تنظیم کردهاند. دو داستان عاشقانهی شرق و غرب، از لحاظ ادبی نیز بسیار پرمایه و غنی هستند و هر دو شاعر با زبان و بیانی شیرین و ظریف، عشق و شوق و احساس را بسیار لطیف و دلنشین بازگو کردهاند. بیشک نظامی و شکسپیر عشق را تجربه کردهاند که با تمام وجود، وجودی سراپا احساس، شاهکارهایی اینچنین خلق کردهاند که هر چه گفتهاند از دل بوده است و سرانجام به عمق وجود خوانندگان رسوخ کرده است و آوازهی جهانیان شدهاند. به راستی لیلی و مجنون و رومئو و ژولیت نماد و سمبل عشق شدند، کسی نبوده و نیست که آوازهی مجنون و رومئو به گوشش نرسیده و از زیبایی لیلی و ژولیت نشنیده باشد. آری مجنون و رومئو سرمشق عشاق شدند و لیلی و ژولیت آیت دلبری و وفاداری.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه