معنا و ساخت معنا در دو شعر از ابوالفضل پاشا
عابدین پاپی


معنا و ساخت معنا در دو شعر از ابوالفضل پاشا
عابدین پاپی نویسنده : عابدین پاپی
تاریخ ارسال :‌ 25 خرداد 95
بخش : اندیشه و نقد

معنا و ساخت معنا در دو شعر از ابوالفضل پاشا

-  عابدین پاپی :

می توان چنین پنداشت که سُرایش نوعی نوشتن است که بن مایه اش برگرفته از شالوده و بُنلاد و «چونانچون ِ» یا ( کیفیه الکیفیّاتی) می باشد که از نظر زیباشناسی زبان با یک نوشتن معمولی در تفاوت عمده است و از این منظر این کیفیه الکیفیات را درزوایایی هم ، می توان شعر نامید . به گونه ای که شعرِ شاعر باید از واقعیت های روزانه فراتر رود . در درون کلمات سفر نماید و کلمات را از معنا به ساخت معنا برساند . چونانی شدن را در یاد و نهاد خود و طبیعت بکاود و بکارد و با سیمایی ناشناخته و کما بیش نادانسته در هستی ظاهر شود و به یک خود آگاهی فردی – تباری و جهانی تبدیل شود و چنین باشد که ساخته و افراخته شود و این ساختن و افراختن را هم در ضمیر خود آگاهش تجربه کرده باشد و هم در خاستگاه اسطوره ای و ذهنی اش. با این وصف ، به شرح دو نمونه ی ذیل تلنگری می زنیم به سلاله ی شعری ابوالفضل پاشا در مجموعه ی « همیشه پر از جغرافیای تو » که توسط انتشارات « ادبی الف» در سال 1395 به چاپ رسیده است . نمونه ی نخست:

--- مرد شهرستانی روزنامه می فروشد / به چراغ قرمز رسیده ایم / فریاد می زند از چراغی که سبز شود می ترسم / می خرم / همه اش چند روزنامه تا سال نو مانده است ؟ / در فکرم زنم لباس می خواهد می خرم / در فکرم زنم برای بچه ها در فکرم که باز هم چراغ قرمز/ زن کولی اسفند دود می کند / روزنامه را ورق می زنم / چیزی تا بهار نمانده است / در فکرم زنم برای بچه ها لباس می خواهد / بوی اسفند می آید / بس کن زن!/ فریاد می زنم از بهاری که سبز شود می ترسم / زن اسفند را تمام می کند /بهار می آید .

گرچه چیدمان کلمات در این اثر در زوایایی زبان و مفهوم شعر را با نوعی پیچیده گویی مواجه می سازد و شعر با سیمایی ناشناخته و نادانسته در هستی و اجتماع ظاهر می شود ولی چونانی شدن و چندی شدن دو پارامتر اساسی اند که در یاد و نهاد این اثر توسط شاعر کاشته شده اند و این کاشتن ناخود آگاه ذهن مخاطب را به سمت و سوی روساخت هایی مفهومی هدایت می کند . برخورد شاعر با متن برخوردی تکنیکال است و شاعر در صدد بر می آید تا که در درون کلمات سفر نماید و به نوعی کانسپت در دامان کلمات دست یابد .

به بیانی هدف شاعر در این اثر تنها معنا نیست بلکه ساخت معنا مهمتر از خود معنا در اثر جلوه می نماید . این بر آمدگی ِ معنا که در بن مایه ی روساختی شعر صورت می پذیرد از مهارت هایی است که اثر را ساختارمند می کند . شاید ساختارمند شدن اثر که بتوان در اندرون اش مفاهیمی را برداشت نمود از ارج و ارز بیشتری برای شاعر مدنظر می باشد تا که به زیر ساختی ی شعر التفات نماید؟!. بنابراین قدرت انتقال شعر به مخاطب نیاز به نوعی وابستگی به متن و همبستگی با زبان شعر دارد و المان هایی که، شعر را از آن حالت ِ یاخنگی به ساختگی تبدیل می کند. فرآیند کلمات نیز در متن گرچه سلیس به نظر می آیند اما این کلمات سیری آشنازُدایانه را ازحیث ساختار در متن ساری و جاری می کنند که توجه مخاطب را به سوی صنعت جانشینی هدایت می نمایند . پراکسیس تباری واژه ها چونان در هم تنیده شده اند که پیچیدگی زبان شعر را برای مخاطب آسان تر می کند و البته کاری است تعمدی که از جانب شاعر تصویر می شود .

دیگر نمونه:

__ هرروز ِ من پر از صدای پاهاست / از پله ها می گذرد / به خیابان می ریزد/ در انبوه ِ ماشین ها مچاله می شود / شهر ما پر از ماشین های کوچک/ و تو با کیسه ی زباله بیرون می روی / شهر ما پر از ماشین های بزرگ / من با زنبیلی از سبزی برمی گردم / و شهر ما با همین بوق ِ ماشین های کوچک است بزرگ می شود / من از خانه که خارج شدم / جریمه هایی از چراغ سبز یادم بود / قبض آب و سکه های صندوق  ِ صدقه یادم رفت / و کاش اسکناس های من همگی با من می آمد / تو که از خانه می آمدی / پله ها یکی دو تا شمردی / در ِ خانه را باز تا ایست گاه شلوغ دویدی / و با اتوبوس ها رسیدی که از روی بلیت ها می گذشت / شهر ما خانه ی ما بین همین برق ها گم می شود / شعر ِ من از کاغذ های « آ- چهار » سر می رود / و من هرچه که این شعر را ادامه می دهم/ بوق ها هم چنان ادامه دارد .

گزینش ها و گریزها ی اجتماعی شاعر در جهت نیل به مفاهمه هایی انتقادی _ اعتراضی که در کُنه جامعه سر وا کرده اند و آن سُرآیش و رزمآیش شاعرانه شاعر را رقم می زنند . این سُرآیش شاعر که از دیالوگی چند جانبه بهره می جوید خود مسببی است تا که شعر ازآن روایت خطی جدا و بدور باشد و سمت و سیاقی اجتماعی _ اعتراضی را طی نماید . من فردی و من اجتماعی دو عنصر اساسی اند که یکی پس رونده و آن دیگر پیش رونده در ساختار و محتوای هر شعری به شمار می آیند که شاعر را از آن حالت گزارشی به شاعری اجتماعی تبدیل می کند . با این وصف، این اثر دارای موًلفه هایی از من اجتماعی است که از فراخنای احساس شاعر ترآوش می کنند و بر گونه ی جامعه حالتی جامعه پذیر به خود می گیرند . مالارمه شاعر سمبولیست فرانسوی می گوید : « ابتکار عمل را به واژه ها بسپارید» و اودن نیز شاعر انگلیسی به جوانان توصیه می کندکه: « تنها به واژه ها گوش فرا دهید که چه می گویند شاید در شرف آن باشید که شاعر شوید .» با این تعابیر که ذکر آن رفت می توان چنین دریافت که شنیدن واژه ها از جانب شاعر در شکل گیری شعر نقش بسزایی دارند و شعر بدون واژه بی معناست . به هر روی در این اثر از ابوالفضل پاشا می توان گفت که مخاطب بایستی بیشتر به واژه گوش فرا دهدو از چگونگی گفتن واژه باخبر شود و اگر چنین باشد طبعن مخاطب زبان شعر را هم به خوبی درک می کند . دیگر نکته ابتکار عمل واژه هاست که درشعر چگونه ظاهر می شوند و این چگونه ظاهر شدن واژه در شعر که با پشتوانه ی اندیشه ی شاعر رقم می خورد ، خود مهارتی است که مخاطب را به تاًمل و تفقد وا می دارد تا بتواند به زیر لایه های نامکشوف شعر از حیث زباشناختی دست یابد که با این تفاسیر این اثر از چنین فاکتوری بهره مند است . لذا قدرت انتقال و انتصاب به این شعر در زوایایی نیاز به نوعی شهود باطنی دارد و نه شهود عینی و دیگر این که، مخاطب به این فهم برسد که شعر شنیداری است و یا دیداری ، که به نظر می آید این دو اثر از پاشا بیشتر ازموًلفه های شعر شنیداری برخوردارند و مخاطب بایستی با پارامتر های شعر شنیداری آشنایی داشته باشد تا که بتواند با شعر پاشا ارتباط برقرار نماید .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :