معرفی کتاب "چیزهای تیز" از گیلیان فلین
امیرحسین بریمانی
تاریخ ارسال : 8 دی 95
بخش : بررسی کتاب
معرفی کتاب "چیزهای تیز" از گیلیان فلین
امیرحسین بریمانی
ترجمه جدیدی از گیلیان فلین، نویسنده آمریکایی با عنوان «چیزهای تیز» از سوی انتشارات چترنگ منتشر شد. نشر چترنگ رمان "چیزهای تیز" به قلم گیلیان فلین را منتشر کرد. این کتاب که در سال 2006 نوشته شده است و داستان خبرنگاری به نام کامیل پریکر را روایت میکند. کامیل مدتی بهدلیل خودآزاری در یک آسایشگاه روانی بستری میشود و زمانی که دوباره سر کارش برمیگردد، مأموریتی به او داده میشود که چندان هم ساده نیست. او باید به شهر زادگاهش سفر کرده، رازهای پنهان و پشت پردۀ قتل دو دختر نوجوان را کشف کند، رویارویی کامیل با مادر و خواهر ناتنی و تلاشش برای کشف راز این جنایت، او را در موقعیت خاصی قرار میدهد؛ درحالیکه رازهای تاریک و پنهان خود کامیل هم، لحظهای او را رها نمیکنند.
گیلیان فلین به مدت پانزده سال برای یکی از مجلات معتبر نیویورک نقد فیلم مینوشت، اما در سال 2008 همزمان با بحران مالی والاستریت کارش را از دست داد. پس از آن بیشتر روی نوشتن رمانهایش متمرکز شد. سه رمانی که او به رشتۀ تحریر درآورده، چیزهای تیز، جاهای تاریک و دختر گمشده همگی از پرفروشترین رمانها بودهاند. او در داستانهای خود شخصیتهای زنی را خلق میکند که نشانی از معصومیت و سادهلوحی در آنها نیست؛ شخصیتهای مؤنثی که قوی هستند و تمایل به شر دارند. خودش میگوید خسته شده است از خواندن داستانهایی که شخصیتهای زن در آنها موجوداتی شکننده، منفعل و اغلب قربانی هستند.
رمانهای فلین مورد اقتباس سینمایی نیز قرار گرفتهاند. اقتباسی از دختر گمشده به کارگردانی دیوید فینچر و با بازی بن افلک بر پردۀ سینماها رفت و نامزدی جایزههای معتبر بفتا و گلدن گلوب را برای فلین به ارمغان آورد. اقتباسی از جاهای تاریک نیز با بازی شارلیز ترون در سال 2015 ساخته شد. گفتنی است نشر چترنگ رمان جاهای تاریک را نیز با ترجمۀ مهدی فیاضیکیا در نوبت چاپ دارد.
موفقیت نسخههای سینمایی کتابهای دختر گمشده و جاهای تاریک راه را برای چیزهای تیز هموار کرد تا به تولیدی تصویری تبدیل شود. در آوریل سال 2016 اعلام شد که سریالی هشت قسمتی با اقتباس از این کتاب در حال ساخت است و گیلیان فلین به عنوان فیلمنامهنویس در این پروژه همکاری خواهد داشت.
در پشت جلد این کتاب آمده است: "من فقط میدانم که بریدن باعث میشد احساس امنیت کنم. عایق بود. افکار و کلمات، جایی ثبت میشدند که بتوانیم ببینمشان و ردشان را بزنم. خلاصه دیوانهوارش اینکه حقیقت، گزنده، روی پوستم بود. اگر بگویی میخواهم بروم دکتر، دلم میخواهد روی بازویم بنویسم نگرانی. بگویی عاشق شدهای، طرح تراژیک را روی سینهام میکشم. لزوما نمیخواستم درمان شوم. اما بابت نوشتن، قاچ کردن لای انگشتهای پایم (بد،گریه) مثل معتادی که دنبال یک رگ دیگر روی تنش بگردد، حس بدی داشتم. ناپدید این کار را برایم کرد. گردنم را بهترین نقطه نگه داشته بودم بری آخرین برش درست و حسابی، بعدش دیگر بیخیال شدم".
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه