معرفی مجموعه "مکث طوفان" سروده عارف معلمی
یوسف ملایی


معرفی مجموعه نویسنده : یوسف ملایی
تاریخ ارسال :‌ 23 شهریور 99
بخش : معرفی کتاب


*معرفی کتاب و شاعر
*عنوان: "مکث طوفان "
*شاعر: "عارف معلمی"
*ویراستار: یدالله شهرجو
*صفحه آرا: اعظم حسین زاده
*طراح جلد: سمیرا مهری
*ناشر: نشر سمت روشن کلمه[بندرعباس]
*چاپخانه: چاپ البرز
*موضوع: مجموعه شعر سپید
*زبان: فارسی
*نوبت چاپ: چاپ اول،پاییز 1398
چاپ دوم، بهار 99
*تیراژ: 500 جلد
*مشخصات ظاهری: 61 صفحه
*شابک: 4-4-96058-622-978
*شماره کتاب شناسی ملی: 5856156
*قیمت: 20 هزار تومان

-مختصری درباره این اثر:
شعر های این کتاب در نقطه صفر مرزی خال معشوقی سروده شده اند. جلوتر از آن خال، حکومت نظامی است و از غرب آن تن به بعد، جهان ترور شده است. در شب هایی که باز مانده از موهای پر کلاغی دختریست. دختری با چشمان بومی عسلی و دو سبز چاله ی زیبا بر چهره؛ دختری که شاعر می خواهد از قاب چشمان او شکل خدا را ببیند! همان دختری که مزرعه، تخم چشمانش را کم دارد؛ در قرن آشفتگی ها، در عصر تغییر نژاد مدااااااادها، در جایی که امواج، دریا را تشییع جنازه می کنند. شعرها، نظامی عاشقانه اند! تاریخ را روایت می کنند آنجا که می گوید:" نجات ما در نشکافتن بود" و گاهی فریاد اجتماع مجبورش می کند که شاعر گوشهایش را عوض کند. شعرها در اتمسفری سروده شده اند که گیتارها، بنفش می نوازند. در جغرافیایی که لبخند ها دست خورده اند، در فضایی جنگ زده که در شاعر ترافیک سنگینی ست. آژیر خطر و گلنگدن کشیده می شود، پنجره باز می شود رو به هیچ، بمباران هوایی، صورتی که در بنیاد شهید جا می ماند برای آخرین بار، نخاع هایی که ریخته اند روی ویلچر و تحویل گیرنده مرده است. شاعر ناگزیر است فریاد بزند:" لب های تو، فاصله ای ست بین دو نسل؛ فریاد نزن، شکاف نسل ها بیشتر می شود". رفتار دنیا با شاعر جالب نیست، بوی فشنگ می دهد. کلمات به شاعر معترضند، شبیه تن شاعر که تجمع اعتراض آمیز گسل هاست. تا اینکه به پائیز می رسد؛ آنجا که این فصل به موهای در حنا خوابیده یک زن مانند می شود. شاعر با چشمانش اعتراف می کند. مشکل من شهریست که هفت تیر کشیده برایم در تخت خواب، مشکل من خواب است. خواب هایی که در آن، خوب تعبیر نشده ای. اما او هرگز کور سوی امید را از دست نمی دهد و آرزو می کند:"کاش اندکی از پوست تو، جزء پوست من بود"! می رود به الفبا، آنجا که الف، زخمی ست و از ب شروع می کند. می رسد به مرزها، بلند بلند می نویسد:" با رگ های گردن ساختیم این مرز را" بعد می رسد به جایی که زندگی از آنجا به بعد تحمیلی است، سپس تمدن جدیدی را در یک آغوش آغاز می کند.
-فهرست
این کتاب مشتمل است بر 17 شعر سپید[ از غرب تن تو به بعد جهان ترور شده است، نه، نود درجه، بلند نشو، آلزایمر، چکاوک ها، مکث، پاییز، گسل،مرزبان بی مرز، الف، بوستان، لبخند،ارتش موج، میناب، آونگ و پانتومیم]

-وجه تسمیه:
شاعر جوان برای انتخاب آگاهانه اسم کتاب، به کوچه پناه برده است. کوچه ای که متقابلا " پناه می آورد به خانه اش" آنجا به هنگامه ی [ مکث طوفان] از کوچه در گوشی می پرسد: چرا [لاله زار] روی آستینت، سبز است؟ زیرا در کمد لباس هایش هر روز؛ جنگ جهانی تکرار می شود.

 

 


(پاییز)

پاییز
موهای در حنا خوابیده ی توست
هفته را بیدار می کند در انگشت هام
قرار است ساعت
به لک... لُک...ن.. نًت بیفتد
درست راس اتفاق حضور
آغوش تو حراست دانشگاه بود
نگذاشت عبور کنم
بعد از تو...
***
یک ماه حضور داشت غیبت عطرت بر هوای صندلی
یک روز
جهان را دکلمه می کردی در سالنی پرت
شاید باشد
لب های تو حروف جدیدی در الفبای هفت تیر
شاید
میدان هفت تیر خال تو باشد
بی حادثه ای این بار ایستاده بر ذات شهر
خودت را دکلمه می کنی در ناهنجاری کلمات
کمی مکث کن
چشمان تو دو شعار سیاسی ست
بر چهره ات
فقط نقطه های آن پیداست
نکته‌های مهمی خوابیده زیر پوست ات
می ترسم نکته ها چهره ات را کنار بزند
می ترسم در سالن انقلاب کنی
و بعد چند روز روز... نامه ای اقرار ...
در دهان او زبان مادری ست که لال شد
کمی مکث...
ببین تکیه داده ام به غروب
در بی تکیه گاه ترین حالت ممکن
و باران
تکه تکه تکه های روحم که می ریزد
مشکل من شهر نه
مشکل من هفت تیر نه
مشکل من شهری ست
که هفت تیر کشیده برایم در تخت خواب
مشکل من خواب است
خواب هایی که در آن
خوب تعبیر نشده ای
همین تعبیر موهای جا گذاشته ات در خواب
که این گونه کوتاه است موهای تو
مثل دیوار من برابر تیرباران واژه هایت
ای شلیک شده از دانشگاه تا پرت ممکن
بجز موهایت
از دانشگاه هم
از زبان هم
از اتفاق بعد از این سالن هم زده ای
این جهان تعبیر کدام کابوس من است؟
این گونه که سلول های شهرنشین
دست درازی کرده اند
به تکه هایی از تعبیرم
یکصدهزار تعبیر ام
اما نه این گونه که تو چشمهایت...
نه این گونه که تو در دهانت...
ای بی گونه شده پس از سالن تا کمی بعد
زبان تو از ته لیبرالیست بلند شد
بر شهری با حوص

 

 

 


له ای کوتاه
برابر بی گونه گی رفتارت
بد نیست
آشنایی زبانت
با فنجانی از مکث بر میز سالن
دارم با چشمانم اعتراف می کنم
آآآآآآهِ این روزهایم‌ شکل نامريی توست
با بی حاشیه ای از قدیم
برگرد به دانشگاه نشسته بر نیمکت قرار ها
بگذار دانشگاه
‌بخورد غلت در موهای حنایی ات
ای که پاییز را به لکنت نت انداخته ای
در نت حضور ات
خنده های تو موسیقی بتهوون است
در آن قیام کردند خاطره ها

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :