معرفی مجموعه شعر "آبی ناگهان" سروده منصور خورشیدی
تاریخ ارسال : 28 اسفند 92
بخش : معرفی کتاب
" فصل پنجم " ، منتشر کرده است :
" آبی ناگهان "
سروده منصور خورشیدی
آبی ناگهان
قالب : شعر حجم
تعداد صفحه :144
سال نشر :92
نوبت چاپ :اول
قیمت :7000 تومان
" آبی ناگهان " دومین مجموعه شعر منصور خورشیدی شاعر نام آشنای بهشهری است که در 144 صفحه توسط انتشارات فصل پنجم منتشر گشته است . از منصور خورشیدی پیش از این مجموعه شعر " از فکرهای با تو " به نشر در آمده بود .
خورشیدی چند سالی است که دبیری بخش بررسی کتاب مجله ادبی پیاده رو را بر عهده دارد . این شاعر در مقدمه کتاب خویش چنین آورده است :
" آبیِ ناگهان
تکانم می دهد
دهان روز ، هنوز
بی طلوع تو بسته مانده است
از چه رو می ریزد
در من
این آبیِ از پس ِابر ها "
آبیِ ناگهان ، سال ها با من است . منظر جدیدی در بستر شعر . خلق یک موقعیت تازه از زبان ، پوستاندازی در میان واژهها. که هوش تازه را در جستجوی کشف زبان در مکانیزم خیال تا امروز با خود آورده است.
چراکه تفکر شاعران آوانگارد پشتوانه غنی دارد و مرز جستجوهای غیر اصیل و تکراری را درهم میریزد.رسالتی را که در غنیکردن زبان با خود دارد، تا آخر ادامه میدهد . در شعر مدرن علامتها و نشانههایی وجود دارد تا یک موقعیت در موقعیتی دیگر خلق شود و پیشزمینهای باشد برای درک و دریافت سرعت و حرکت در بُعد سوم حرف ،
نسبتهایی بین زمان و اشیا وجود دارد که هویت زبانی شاعر را میسازد. چون شعر حیات تازه زبان و کانون مقاومت زبانهای زنده ی دنیا است ! کثرت گسترده از حضور فیزیکی پدیدهها بدل به وحدتی از متافیزیک که بحران تازهای برای درک جدید از زبان شعر ایجاد میکند.
گردشی آگاهانه در زاویهی دید ، طی طریق برای رسیدن به یک فاکتور استعلایی در رسیدن به علت غایی همزادکردن طلیعهی تازه ی زبان در معرفت. مناسباتی که زمینه دیدار را فراهم میکند تا حذف غیاب صورت گیرد و “من سوم، آن حضور ناگهان” در زبان شاعر خلق شود و به تغییر واقعیت بپردازد .
" آبیِ ناگهان "حادثهای است که در فضای ذهنی ایجاد میشود به همان صورتیکه در فضای سپید سطر ها سر در میآورد و خلق حادثه میکند .
باهم شعرهایی از این مجموعه را می خوانیم :
بوسه بر اندام ماه
وقت رفتن
به جنبش مار میماند
اندامی که به ماه
بوسه می زند
چیست روی گونهها
که تاب دیدن
از توان آدم بر میدارد
و شکار هیچ چشمی نمیشود
همین رمندهی آرام
در نگاه آسمان
هوش رمنده
نور به کرانه های دور میدهد
این دل دیوانه
که خیمه روی ویرانه
نهاده است
اینک، که هوش رمنده
در تفکر بسته سقوط میکند
بی کاروان همراه
بوی باران روی تابوت مردگان
با خواب هزارساله
جنب مژه ها
مصلوب میشود
و حیرت فاصلهها
میان دو نگاه
پُر میشود
از صدای آه
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه