معرفي مجموعه شعر «سونات بلوط» سروده ي جليل صفربيگي / به معرفی عبدالصابر کاکایی

تاریخ ارسال : 12 بهمن 89
بخش : معرفی کتاب
معرفي مجموعه شعر «سونات بلوط» سروده ي جليل صفربيگي
جليل صفربيگي را بسياري از شعردوستان مي شناسند و بسياري از رباعي دوستان خوب مي شناسند. هرچند در شعر سپيد نيز دستي دارد و دو مجموعه ي سپيد نيز منتشر كرده است. « سونات بلوط» عنوان آخرين مجموعه ي رباعي هاي جليل است كه در بهار 89 تسط انتشارات شاملو منتشر شد.
مجموعه اي دربرگيرنده ي 48 رباعي كه شاعرش در پشت جلد مجموعه اينچنين نوشته است: « سونات يا در واقع سوناتا از ريشه ي لاتين-ايتاليايي به معني صدا دادن و نواختن است كه در موسيقي براي قطعه اي بكار برده مي شود كه در آن تضاد را مي توانيد احساس كنيد» . و بلوط را هم كه همه مي شناسيد. البته شايد براي برخي تنها ميوه اي درختي و غريب باشد اما براي ساكنان غرب ايران زمين كه جليل نيز از آن ديار است؛ بلوط پا را بسيار فراتر نهاده و حتي مي توان گفت به حوزه ي نماد ها پاگذاشته است و براي صفربيگي نيز استعاره اي است؛ به قول خود او: براي ايلام: زن بلوطي سوخته و تمام زنان رنج كشيده ي دنيا.
امروز نگويم كه دلم غمناك است
وقتي كه گريبان نگاهم چاك است
وقتي كه تن تمام وَن ها زخمي است
وقتي كه بلوط تا گلو در خاك است.
« سونات بلوط» را مي توان به دو بخش تقسيم كرد: بخش اول كه 31 رباعي را شامل مي شود و شاعر به موضوعات گوناگون عاشقانه و اجتماعي و ... پرداخته است. و بخش دوم كه 17 رباعي را دربر گرفته؛ به سرزمين پدري جليل، يعني ايلام اختصاص دارد.
صفربيگي گاهي عاشقانه سرا است و عشق جايگاه ويژه اي در شعر او دارد:
هم چشمه و هم رود كپك خواهد زد
هم آتش و هم دود كپك خواهد زد
شور و نمك تمام هستي عشق است
بي عشق جهان زود كپك خواهد زد
و گاهي مرگ انديش است، همانگونه كه انسان معاصر ايراني اين مرگ انديشي را به ارث برده است:
ديدم كه دهان او پر از مورچه است
سرتاسر جان او پر از مورچه است
مرگ آمده تا مرا از اينجا ببرد
حتمن چمدان او پر از مورچه است
دريا و رود و باران و ... ا زموتيوهاي شعر صفربيگي است:
رود است كه گرچه بسترش از سنگ است
با عشق دلش هميشه آبي رنگ است
گنجايش او هزار اقيانوس است
دريا به تن قطره اي از او تنگ است.
صفربيگي به هنجارگريزي ها يا قاعده كاهي هاي واژگاني و نوشتاري نيز در پاره اي از رباعيات علاقه نشان داده و جانب اعتدال را نگاه داشته است. مانند واژه سازي در رباعي زير:
در آب كه شستي تن بي تابت را
ديدند تمام رودها خوابت را
لبهام به شكل بوسه-ماهي شده اند
بنداز درون آب قلابت را
و يا ريخت سطر بندي و به هم ريختن شكل كلاسيك نوشتاري رباعي در شعر زير:
لب هاي من و تو قطره قطره باران
رفتيم من و تو زير چتر باران
يك هايكو-بوسه ي طلايي شده است
سطر من و
سطر تو و
سطر باران.
اما بخش دوم كتاب سونات بلوط به سرزميني كهن اختصاص دارد. يادگار تمدني بزرگ كه اكنون در گوشه اي آرام گرفته است. دغدغه ي جليل در رباعي هاي پايان كتاب؛ دغدغه اي اجتماعي است و از رنج دروني سرچشمه مي گيرد. گاه براي سرزمين پدري اش مرثيه مي سرايد:
ايلام چه خاك زخم خيزي شده است
ايلام چه غربت غليظي شده است
ايلام- سياه ماهي كوچك ما –
قرباني گربه ي عزيزي شده است.
و گاه اندوهگين زنان سرزمينش است و به معضلي اجتماعي مي پردازد؛ كابوسي كه پس از سالها هنوز گلوي ايلام را مي فشارد. براي عروسان آتش. براي بلوط هاي سوخته ي دالاهو. براي خودسوزي:
با آنكه براي شعله هايش حد نيست
از حال بلوط اگر بپرسي بد نيست
مي سوزد و مي سوزد و ... نه! مي رقصد
اين سوختگي هنوز صد در صد نيست.
هرچند جليل دلِ كندن از اين زادگاه را ندارد و با تمام رنج هايش، هنوز عاشق اين سرزمين است:
هرچند كه تنگ است لباست به تنم
بيرون زده از هزار جايش بدنم
ايلام عزيز! آه ايلام عزيز!
من از تو چگونه مي شود دل بكنم؟
واژه هاي بومي و جغرافياي سرزمين شاعر نيز در جاي جاي مجموعه جريان دارد:
اي شهر چرا بر تو نمي تابد ماه
ديوار تو را چرا نمي يابد ماه
تو رفتي و ماه، راه را گم كرده
بر قله ي « مانشت» نمي تابد ماه.
و در پايان، رباعي ديگري از جليل صفربيگي را با هم مي خوانيم:
اين سنگ مگر چه ديده كه سنگ شده؟
بار چه غمي كشيده كه سنگ شده؟
اين سنگ... –مگر سنگ شدن آسان است؟ -
در خود چقدر دويده تا سنگ شده؟
لینک کوتاه : |
