فواره‌ای تشنه بر وسعت فانوس آتشفشان
سید حمید شریف نیا


فواره‌ای تشنه بر وسعت فانوس آتشفشان
سید حمید شریف نیا نویسنده : سید حمید شریف نیا
تاریخ ارسال :‌ 5 آبان 00
بخش : اندیشه و نقد

فواره‌ای تشنه بر وسعت فانوس آتشفشان


از کبری امین سعیدی نوشتن سرسپردگی می‌خواهد، سرسپردگی به رهسپاریِ قصه‌ی زندگی آدمیانی که در جای خود شبیه عکس خورشید افتاده در آب هستند، شبیه فکر بیداری خورشید در یک شب قطبی. کبری امین سعیدی که بیشتر به کبری سعیدی شناخته شده است شهرزاد قصه‌گوی زنانی است که با رنجِ چهره خود همیشه روبرو بوده‌اند و شاید بتوان کافه لاله‌ زار را که در چهارده سالگی جوانه‌های هنری‌اش در آنجا زده می‌شود را نقطه شروع و عرضه اندام او بدانیم. کبری سعیدی که نه فقط در عرصه بازیگری و کارگردانی بلکه در زمینه شعر و داستان شناخته شده است از آن دسته قصه‌های غریب افتاده بر کف روزنامه نه چندان مهربان روزنگار است که نه مهری از سینما دید و نه از ادبیات نه حتی از ایام بس نامهربان. از «کافه جمشید» و «کافه سیروس» که برای جنبش ناگهانی او سکویی شده بودند تا تئاتر نصر و دهخدا و پاریس که عرصه بازی او بودند، روزگار او را به بازی گرفت و امروز که بیش از نیم قرن از آن نامهربانی‌ها که بر او گذشته می‌گذرد، از آن‌همه نشاط و کنش انسانی که بر مبنای حس و حرکت برای روان پر شور و فزاینده دنیای پیرامون‌اش استفاده می‌کرد، چه مانده جز دشتی که با تشنگی پیر شد؟ به قول فروغ زنی تنها که در آستانه فصلی سرد جوانه زده بود زیر خروارها برف و یخ امید رویش داشت. شهرزاد که در شناسنامه زاده 18 آذر 1329 است، در تهران متولد می‌شود. پدرش یدالله خان قهوه‌چی بود و برادری که می‌گویند از شرورها و یکه بزن‌ها بود.
با رقص از کافه‌های لاله زار با نام «شهلا» شروع شد و به اجرای نمایش «بین راه» در تئاتر نصر که یکی از نخستین تماشاخانه تهران است راه یافت. تئاتر نصر که با نام تماشاخانه نصر یا تئاتر تهران نیز شناخته می‌شود یکی از اولین سالن‌های تئاتر ایران، مربوط به اواخر دوره قاجار در تهران، جنب گراند هتل در خیابان لاله زار جنوبی، روبروی کوچه بوشهری، جایی است که کبری سعیدی را برای اولین بار به‌طور رسمی روی سن تئاتر می‌برد. فراموش نمی‌کنیم که خیابان لاله زار پس از رخدادهای جنگ جهانی اول و ورود اروپاییان به ایران، میزبان رفت و آمد آنها شده بود و این خیابان متاثر از حضور اروپاییان تحولات ساختاری در کافه‌ها، کلوپ‌ها، عکاسی‌ها، هتل‌ها و هر آنچه به مذاق آنها خوش می‌آمد در آمده بود و ظهور کبری سعیدی به این خیابان، سرآغاز ورود او به سینما و تئاتر است.   
رضا صفایی اولین کارگردانی بود که از کبری سعیدی به‌عنوان بازیگر در سینما با فیلم «یکه بزن» در یک نقش کوتاه استفاده می‌کند. این فیلم که محصول گروه سینماهای متحد تهران بود به کارگردانی و سناریست رضا صفایی و فیلمبرداری نصرت الله کنی بود در 90 دقیقه‌ ساخته شد، اگرچه در تیتراژ فیلم نامی از کبری سعیدی نمی‌آید اما اولین تجربه مقابل دوربین برای او محسوب می‌شود. کبری سعیدی در کنار بیک ایمانوردی، فرانک میرقهاری، داریوش اسدزاده، ستار داداش‌پور هریس (فیروز)، غلامرضا سرکوب و... در این فیلم بازی می‌کند. این فیلم در اول فروردین 1346 در سینما دنیا، نادر، مراد، فلور، جهان، رامسر، کارون، جی به نمایش در می‌آید. نام او برای اولین بار در تیتراژ فیلم «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیایی دیده می‌شود. اگرچه فیلم قیصر که از محصولات آریانا فیلم بود در 10 دی 1348 اکران شد اما در 17 تیر ماه 1349 در سینماهای مولن روژ، مهتاب، دیانا، رکس و... به نمایش عموم در آمد. کبری سعیدی در فیلم قیصر با نام سهیلا فردوس و صدای ژاله کاظمی نقش آفرینی می‌کند، فیلمی که در سال 1348 جوایز متعددی از فستیوال‌های جهانی را به خود اختصاص می‌دهد. بازی کبری سعیدی در این فیلم محدود به چند سکانس میانی فیلم است که در نقش زنی ظاهر می‌شود تا به قیصر کمک کند و منصور را به چنگ آورد و به قتل برساند.
نقش جدی کبری سعیدی در فیلم «تنگنا» که به کارگردانی امیر نادری و نویسندگی محمدرضا اصلانی و خود امیر نادری در سال 1352 ساخته می‌شود رقم می‌خورد. فیلم تنگنا به تهیه کنندگی علی عباسی از سازمان سینمایی پیام تهیه شده بود و برای اولین بار در سینماهای آسیا، رکس، شهوند، لیدو، نپتون، و... در 28 فروردین 1352 به نمایش در آمد. هم‌چنین فیلم «صبح روز چهاردهم» به کارگردانی کامران شیردل و نویسندگی محمد رضا اصلانی و خود کامران شیردل از دیگر فیلم‌های مهمی محسوب می‌شوند که در اوایل دهه 50 کبری سعیدی در آنها نقش آفرینی می‌کند. فیلم حاضر که به تهیه کنندگی محمد تقی شکرایی و کامران شیردل است با موزیک متن مرحوم واروژان تنظیم گردید. این دو فیلم اولین فیلم‌هایی هستند که کبری سعیدی در آنها نقشی جدی و متفاوتی را بازی می‌کند و زمینه ساز جایزه‌هایی از «جشنواره سینمایی سپاس» می‌شود. پنجمین دوره جشنواره فیلم سینمایی سپاس از ۲۶ اردیبهشت تا ۲ خرداد ۱۳۵۲ در سینما شهر قصه برگزار گردید و سپس روز پنجشنبه سوم خردادماه ۱۳۵۲ پنجمین دوره جشنواره سپاس در هتل آریا شرایتون با حضور نزدیک به ششصد تن دست‌اندرکاران سینمای فارسی برندگان و برگزیدگان این دوره را معرفی کرد. کمیته انتخاب متشکل از جمشید اکرمی، جمال امید، باربد طاهری، محمد متوسلانی و اسماعیل نوری‌علا به بررسی نود فیلم بلند ایرانی سال ۱۳۵۱ پرداختند. آذر احمدیه، جلال ستاری، منوچهر انور، بهرام ری‌پور، نصرت کریمی، عباس شباویز و مرتضی ممیز از داوران دوره پنجم سپاس عبارت بودند. کبری سعیدی که دیگر با نام سینمایی شهرزاد شناخته شده است جایزه جشنواره سپاس طلا بهترین بازیگر نقش دوم زن برای بازی در فیلم‌های صبح روز چهارم و بلوچ (ساخته مسعود کیمیایی در سال 1351 است که شهرزاد در نقش معصومه بازی می‌کند) را دریافت می‌کند.
به زعم نگارنده این متن، از نقش آفرینی‌های جدی شهرزاد یکی در فیلم داش آکل  است و یکی در فرار از تله جلال مقامی؛ آنجا که کنار معشوق‌اش به نام کریم (که نقش آن را مرحوم داوود رشیدی بازی می‌کند) لم داده و بدون آنکه دیالوگی برایش نوشته شود با صدای «مانده میوه‌چی» که ترانه‌ای محلی از دزفول را می‌خواند، 3 دقیقه و 50 ثانیه تنها با سر و گردن و حرکات چشم و در نهایت 5 دقیقه ایفای نقش می‌کند. اگرچه او را به‌جز در این سکانس در هیچ صحنه‌ای از فیلم نمی‌بینیم اما آنچنان نقش‌آفرینی خوبی در این سکانس دارد که می‌توان آن را به‌عنوان یکی از بهترین سکانس‌های سینمایی او به حساب آورد. اگرچه کارگردان‌های مطرحی مانند علی حاتمی (در فیلم طوقی 1349)، امیر نادری، جلال مقدم (در فیلم فرار از تله 1350 و پنجره 1349)، نصرت کریمی (درشکه‌چی 1350 و تخت خواب سه نفره 1351) و... در سینمایی شدن کبری سعیدی نقش دارند اما مسعود کیمیایی با سه فیلم قیصر، داش آکل و بلوچ نقش به‌سزایی در معرفی شهرزاد به سینمای ایران بازی می‌کند.
با این‌حال بعدها مشکلاتی بین آن دو رخ می‌دهد که نه تنها رابطه بین شهرزاد و مسعود کیمیایی را خراب می‌کند بلکه علیرغم اینکه به نظر می‌رسید دوران شکوفایی شهرزاد به‌عنوان بازیگر در 28 فیلم رسیده است اما در سال 1352 به‌عنوان اعتراض بر فضای سینمایی حاکم از عرصه بازیگری کنار می‌کشد و به گروه سینمای آزاد روی می‌آورد. جنبش یک دهه‌ای سینمای آزاد که در سال 1348 از یک کودکستان به نام «کاخ کودک» که توسط شخصی به نام لئونید سروریان در اختیار این گروه گذاشته شده بود با نمایش فیلم در حضور سی تماشاگر در تهران با ایده بصیر نصیبی و برادرش نصیب شروع شد که سکوی دوم تجربه سینمایی شهرزاد محسوب می شود. فریدون رهنما از ابتدا در کنار  برادران نصیبی در جنبش است و اولین و دومین جلسه برگزاری و نمایش فیلم در این کودکستان به‌خاطر فضای فیزیکی محدود‌اش به دانشکده هنرهای دراماتیک و سپس دانشگاه صنعتی کشیده می‌شود. سپس سینمای آزاد جلسات‌اش را به کارگاه نمایش تلویزیون می‌کشاند. اما از آنجایی که این جنبش رو به رشد بود اینجا نیز گنجایش برگزاری جلسات را نداشت و در نهایت از خرداد سال 1353 جلسات سینمای آزاد برای اجرای برنامه‌هایش از آمفی تئاتر مدرسه عالی رادیو و تلویزیون ملی ایران استفاده کرد. محصول این کناره‌گیری در آن سال‌ها ساخت چند فیلم کوتاه است. در سال 1356 فیلم بلند «مریم و مانی» به کارگردانی و نویسندگی کبری سعیدی ساخته می‌شود. «محمد حیدری» در نقش دستیار کارگردان و «پوری بنایی» از بازیگران اصلی آن هستند. پوری بنایی سرمایه‌گذاری می‌کند و «جواد بنایی» و «داود زاهد» تهیه کننده اصلی آن هستند. «فریبرز لاچینی» آهنگسازی و «منوچهر اسماعیلی» سرپرست گویندگان آن را به عهده دارند. از اقبال شهرزاد ما فیلم توقیف می‌شود و سه سال بعد در سال 1359 اجازه اکران می‌یابد. دیگر نه پشت دوربین می‌رود و نه در سینما از او خبری است؛ بعد از این تاریخ مدتی کم پیدا و شاید ناپیدا می‌شود و پس از اینکه زمانی را در بند می‌ماند در سال 1364 به آلمان سفر می‌کند.
اما شهرزاد سینمای مردانه ما یک صورت مودب زنانه دیگر دارد. صورت ادبیات. در سال 1351 کتاب شعر «با تشنگی پیر می‌شویم» توسط انتشارات اشراقی در دو هزار نسخه و سپس در سال 1356 چاپ دوم آن در پنج هزار نسخه منتشر می‌شود. این اولین کتاب شعر او است. طرح روی جلد توسط امیر نادری زده می‌شود. در ابتدای کتاب آمده است: کبرا نام خواهر مرده‌ام بود که شناسنامه‌اش را باطل نکرده بودند و شناسنامه را برای من گذاشته بودند. مادرم مریم صدایم می‌کرد. پدرم زهرا می‌خواندم.
شهرزاد در مقدمه کتاب شعر «با تشنگی پیر می‌شویم» نظرش را درباره شعر اینگونه بیان می‌کند: چه شرطی مگر برای شعر خوب گفتن، به قول شما خیلی خوب شرطی هم وجود دارد، وقتی کسی بتواند منظورش را راحت بیان کند شرط و قیدی را نباید بپذیرد... کوشش برای معلق زدن و تعبیر کج و کوله پیدا کردن را بگذارید برای نادرست‌ها برای بی صفاها. هروقت هم تعبیرهای معلق به ذهنتان آمد فکر کنید آیا نمی‌شود آن‌را راسته کرد، صاف کرد، گرهش را گشود؟ شعر گفتن اگر رسیدن به شعور باشد پس باید به شعور هم رسید و رسیدگی کرد...
بدون شک کتاب حاضر یکی از بهترین مجموعه‌های شعر زنان دهه پنجاه محسوب می‌شود که اگرچه در زمان خود از تیراژ بالایی برخوردار شده بود اما اقبال این مجموعه شعر خوب سفیدتر از اقبال سینمایی شهرزاد نشد و به فراموشی گرایید و کمتر مورد توجه منتقدان و مطبوعات آن زمان قرار گرفت. شهرزاد در این کتاب ترکیب‌ها و تصویرسازی‌های بکر و بی‌نظیری دارد به‌طوری که در ادامه شعر شاعران هم‌دوره خود مانند صفورا نیری، مهوش و خواهرش ژیلا مساعد، طاهره باره‌ئی و دیگر زنان شاعر دهه پنجاه توانست نامی از شاعران مطرح آن دهه را به خود اختصاص بدهد. مثلاً به سطرهای زیر توجه کنید:
* از مرداب دو حجم سرخ/ در سطح نفس‌های متورم/ روئید (کتاب با تشنگی پیر می‌شویم، ص 11).
* گرمی استوا را در دستم داشتم/ چهره‌ام نقش فاجعه داشت (همان، ص 12)
* قطره‌ای شبنم کفایت کرد/ تا از میان سنگفرش‌های شهر/ بدر آیم (همان، ص 13)
* حالا کجاست/ کسی که/ به نخستین/ آمدن من/ شک کند/ آمده‌ام به ایلت که آیه‌های نجابت است (همان، ص 39)
* تو که/ سحرت/ گیسوان مشکی دارد/ نگاهت رنگ علف دارد/ فانوس را روشن بگذار/ و سفر کن/ که مرگ تو قتل عام شهر من است (همان، ص 43)
و چه بسیار سطرهای و شعرهای ناگهانی که نه فقط در سطح سطر، بلکه در بستر و فضای خلق شده رعدهای روشن و پر صدایی در شعر زنان معاصر دهه پنجاه از خود به جا گذاشت.
در سال 1356 یک رمان کوتاه به نام «توبا» توسط انتشارات اشراقی در چاپخانه خوشه به تیراژ 5000 نسخه منتشر می‌شود. عکس روی جلد از هوشنگ کلهر است. رمان «توبا» قصه تلخ دختری است که همراه مادر و پدرش در یک قهوه خانه رشد می‌کند و فکر می‌کند تهران فقط یک قهوه‌خانه است. رمانی که گویا بازتابی از زندگی خود شهرزاد است و با مقدمه‌ای بسیار زیبا سرخوردگی‌ها و سرشکستگی‌های او را نشان می‌دهد.    
پس از آن سومین کتاب‌اش که دومین مجموعه شعر او به حساب می‌آید به نام «سلام، آقا» در شهریور 1357 توسط چاپ ارژنگ منتشر و طرح جلد این کتاب نیز توسط هوشنگ کلهر طراحی می‌شود. این کتاب شعر نیز مانند کتاب اول شعر او یکی از بهترین مجموعه شعرهای شعر زنان نیم قرن اخیر ایران که از جنبش‌های ناگهانی دهه چهل و پنجاه است شمرده می‌شود. اگرچه این کتاب حتی کمتر از کتاب اول مورد غفلت قرار گرفت و کمتر توسط منتقدان در مطبوعات مورد توجه قرار گرفت.
سید حمید شریف نیا

 

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :