غزلی از مصطفی مرتضوی
تاریخ ارسال : 15 آذر 90
بخش : قوالب کلاسیک
«معمولی»
قصد پر زدن دارم با دو پای معمولی
از زمین آلوده تا هوای معمولی
کم توقعم دیگر فرصت مرا ببرید
از ته ناکجاآباد تا کجای معمولی
یک پرنده در من بود دشت رنگ آوازش
حال ماندهام با این... این صدای معمولی
این همه خداوند و قلبهای پابند و چشمهای ولگرد و بالهای دلسرد و معجزات مجهول و مِیلهای معلول و آرزوی من اما... یک خدای معمولی
لولی ای دل ای لولی! بالِ پَر زدن پَرپَر
«آب» میشدم ای کاش، یک هجای معمولی
حرفهای من گود و ظرف واژهها گود و
حرفهای من اما
حرفهای من اما
در این ظرفها هم جا نمیشود
1 آبان 90
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه