غزلی از رئوف عاشوری


غزلی از رئوف عاشوری نویسنده : رئوف عاشوری
تاریخ ارسال :‌ 15 آذر 90
بخش : قوالب کلاسیک

نه!تلخ مینوشم، شکر باشد نباشد

این کم خوشی ها بیشتر باشد نباشد

 

من شاعرم یک پنجره تعریف دارد

حالا هزاری هم که در باشد نباشد

 

وقتی زبان قاصدک ها را نفهمی

فرقی ندارد با خبر باشد نباشد

 

خواهر چه میگفتی که پروازت نمیرد

پروازمان مرده ست پر باشد نباشد

 

اینجا بروی نیمکت، بی که بخواهم

جایی برای یک نفر باشد نباشد

 

 

یادت بماند کرم ها با من چه کردند

این گوشه ها زخم تبر باشد نباشد

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : شقايق - آدرس اینترنتی : http://

قشنگ بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ارسال شده توسط : عباس باوری - آدرس اینترنتی : http://www.tir-o-azar.mihanblog.com

......آة از این "این کم خوشی ها و....."! غزل زیبا و پرکششی برایم بود مرا از این گوشه 50سالگی به وسعت پرواز 30سالگی برد!