طبقاتِ رام بر طبقاتِ جنونِ پرویز اسلامپور
مهران شفیعی


طبقاتِ رام بر طبقاتِ جنونِ پرویز اسلامپور  
مهران شفیعی نویسنده : مهران شفیعی
تاریخ ارسال :‌ 3 خرداد 00
بخش : اندیشه و نقد

طبقاتِ رام
بر طبقاتِ جنونِ پرویز اسلامپور  

مهران شفیعی

"برای تو بچشم / غایبم از جهان / مثل این خورشید / وقتی می سوزد اینجا و / همگی می دانیم / آنسوی جهان / در تاریکی ست"22 .
 و چه کسی می داند آنسوی جهانش چیست ؟ چه بود و در چه شمایلی خورشیدش را برآن می سوزاند؟ وقتی که این سوی روشنش وصلت در منحنی سوم ، نمک و حرکت ورید و پرویزاسلامپور است . اسلامپورِ جنون در این سه کتابِ نخست که در نمک و حرکت ورید به اوج خود می رسد که حتا شاملو نیز بر جنون او گرچه به سخره و کنایه شهادت می دهد . پرویز اسلامپور دیوانه ترین و فرمال ترینِ دیگران بود که در تک تک شعرها و کتاب هایش بازی هایی داشت . بازی های فرمی، زبانی و حتا ادابازی هایی که خاص و مالِ او بود . در نمک و حرکت ورید اثر انگشت پای صفحات کتاب می گذارد که مالِ من است . تنها من و این امضای من است . که اثرانگشت برای هر فرد مختص و یگانه است و این شعرها تنها و تنها برای اوست است . یگانه شعرهایی که در حجم ودیگر نیز بی سابقه بود . که حتا جاهایی به جرات می توان گفت شخصِ رویایی نیز از دریافت تام و تمام اسلامپور می ماند ؛ او که حجم را فهمید و پایه گذاشت . یا درکتاب پرویز اسلامپور بی هیچ عنوان و نامی که تنها نامِ پرویزاسلامپور ، نام خود ارجح بر عنوانی برکتابِ خود می داند که همه نشان از ثبت یک امضا دارد . یک اسم : مهدی پرویز اسلامپور . و خود نیز گویی جنونش را می شناسد که " پس حس خداوند نجاتم می دهد " را امید شفاعتی می داند از حسِ خود آوندش .
حالا پرویز اسلامپورِ طبقات جنون ، آرام و نجیب تر شده . بی هیاهو ، ساکت ، بی که رویای درهم شکستن و شنای خلافِ جهت داشته باشد . اسلامپوری که امر می کند تاهمه خفه شوند و او شعرش را بخواند حالا موعظه می کند ، پند می دهد و درنهایت به نتیجه گیریِ در شعرها می رسد . او که کوششی همواره در معناگریزی ست حالا روایت بر شعرِ محضِ او می چربد و خود معنا را آرام و بی بازی های خودش تقدیم می کند . با توجه به تصویری که از او در حافظه ی شعر باقی ست طبقاتِ جنون طبقات جنون نیست بلکه رام تر و بی نشانه هایی از آن جنون اسلامپوری ست که در دهه چهل درخشید و یک تنه تنها کسی بود که آن حجمِ رویا را آنگونه که رویا می گفت و می خواست اجرا کرد و به آن رسید و درنهایت می توان گفت تنها کسی بود که حجم را مرحله ای جلوتر برد و حجم اسلامپور را پدید آورد .
"نه رفته ست و نه / جایی که رفته / چیزها را   با خود / برده ست / که رفته ست و آن که / رفته / مارا با خود / برده ست"63 .
 ارتباط یدالله رویایی و اسلامپور چنانکه از کتاب نامه ها نیز پیداست گویا دوستی بی نهایت نزدیک و تنگاتنگی بوده ست و اسلامپور گویی همیشه مشتاق تحسین و تایید رویا بوده ست و برای او بسیار مهم است که رویا شعر او را می پسندد یا نه. با این حال خود را نیز دست کم نمی گیرد و در نامه ای به رویا می نویسد : " پایین نیا و همان بالا منتظر من باش . به کمی بالاتر که نگاه بکنی مرا درخواهی یافت  " . همین است که جاهایی رویا نیز به جد از او می ماند . پس بی ربط نیست اگر بگوییم اسلامپور و رویایی می توانستند در جاهایی تلاقی داشته و مشترک باشند . در نگاهی بهم برسند یا از یکدیگر تاثیر و نه تقلید و توارد بگیرند . چنانچه از شعری که در بالا ذکر شد (صفحه 63 کتاب) تاریخ نگارش آن به زمستان 57 می رسد . و حال این شعر رویایی که در کتاب هفتاد سنگ قبر گویی به سال 77 نگاشته شده است :
"همیشه آن که می رود / کمی از ما را با خویش می برد / کمی از خود را ، زائر / با من بگذار"
حال تاثیر رویاست از اسلامپور یا او از رویا . یا به شعر دیگری که عکس آن اتفاق افتاده و شعر رویا پیش تر نگاشته شده و می توان تقریبن در نگاه و فضایی باهم مقایسه شان کرد :
"اینک آنچه باید از درخت / سایه هست و درسایه / سایه ی توهست / اینچنین که آباد است این سرزمین و / این سرزمین پرسایه هست / آنچه هم باید از درخت / سایه اش تا/ ساعتها بجوییم و آخرش / رویمان که بیفتد / پسِ اینهمه سال / عقربه ی بزرگ روی عقربه ی / کوچکتر "  که این شعر اسلامپور در دفتر فرشته پیشترهای طبقات جنون بین سال های 54-57 نوشته شده و این شعر رویا که در کتاب دلتنگی ها به سال 46 نگاشته شده است : "زخم ظریفِ عقربه در من بود / وقتی که دایره کامل شد / معماری بیابان / همراه با روایت عقربه تکرار شد / من با خیال و عقربه مخلوط بودم / و عقربه ، / بر روی یک بیابان / بیابان دیگری می ساخت "  .

                                                                                                  

کتاب طبقات جنون کتاب مهمی هست و هم نیست . از این رو مهم است که نزدیک به پنجاه سال از آخرین کتاب شاعر می گذردکه دنیای نشر و کتاب از نام پرویز اسلامپور خالی و بی بهره ست . و مهم نیست زیرا که این کتاب اگر در طبقات نخست شعرهایش می بود و قبل از آنکه اسلامپور جنون زبان و فرمش را در شعر به نمایش بگذارد و به رادیکال ترین و دیوانه ترین دیگران تبدیل شود قطعن اتفاق بهتری بود . این کتاب که شعرهای آرام تر و حتا در بعضی موارد شعرهایی در سطح و به عمق نرسیده ، آن سه بُعدی که به معنای واقعی شعر محضِ در نمک و حرکت ورید می خوانیم ، اینجا پرویز اسلامپور پرشور دهه ی چهل بسیار با اسلامپور دهه پنجاه که شعرهای طبقات جنون شاعر است تفاوت دارد . هرچند اسلامپور شاعرِ مرگ زودهنگام نیست و باتیزهوشی ای که از او سراغ می رود شاید از انتشار این کتاب منصرف بوده یا گویی اگر خود دست به انتشار آن می زد تغییرات و حذفیات بیشتری در آن اتفاق می افتاد. شعرهایی که در آرایش کلمات کنارهم ، در تقطیع هایی که خاص و ویژه ی او بود که در این چاپ حتا جاهایی تقطیع ها خوانش را به سکته می اندازد و بازی های عجیب و دیوانه ی خود ، چیزی متفاوت از آنچه پیش روست پدید می آمد . گرچه در نهایت کتاب بدی نیست و کشف و سطرهای درخشانی هست که بی شک نمی توان شعریت آن ها را انکار کرد اما طبقات جنون مناسب تر است برای پرویز دهه ی چهل که این کتاب با طبقاتِ رام پذیرفته تر می نماید .

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :