شعری تازه از فریاد ناصری


شعری تازه از فریاد ناصری نویسنده : فریاد ناصری
تاریخ ارسال :‌ 5 مهر 98
بخش : شعر امروز ایران

سومیا

 

نوشتن از چشم‌های درخشانت سومیا
کار تاریکی‌ست
و من که تازه پوستم از کبودی سرما شفا یافته
یاد تو می‌کنم
گیاه نخستین

برادرم که دوست داشتنت را نطق نداشت
که دیدنت را نطق نداشت
و من که دست‌هایم را در بند انگشت‌هات
به نحو ثقیلی دوست می‌داشتم
هر دومان
مغضوب یک حدیث غریب بودیم:
نوشتن از چشم‌های درخشانت سومیا
نوشتن از چشم‌های درخشانت

با هشت دقیقه فاصله از نور چشم‌هات
ایستاده باشی بر لبه‌ی هستی و با هشت دقیقه فاصله از نور چشم‌هاش
چه‌طور می‌شود این‌همه سال
چشم‌های تو مرده باشد و
با هشت دقیقه فاصله  مدام من دیده باشم‌شان سومیا!
هیچ‌وقت نگفتم که چشم‌هات می‌خندد به بال ملایک
و شعرِ آن شتر مست که دنیاست
اگر که می‌رقصد در چشم‌های شماست
گوش می‌کنم به هستی با پوست شفا یافته
و سرما ترک می‌کند استخوان‌های مرا
اگر که چشم‌های تو انسان را به تاریخ می‌آورد  شکر!
اگر که دیدن تو ترک پوست حیوانی‌ست حمد!
با هشت دقیقه فاصله
نام برادر مرده‌ام را تلفظ می‌کنم
که در سیاهی چشم‌های درخشانت سومیا
انس را می‌آموزد

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :