شعری از ﻭﺣﻴﺪﻩ ﺳﻴﺴﺘﺎﻧﻲ


شعری از ﻭﺣﻴﺪﻩ ﺳﻴﺴﺘﺎﻧﻲ نویسنده : ﻭﺣﻴﺪﻩ ﺳﻴﺴﺘﺎﻧﻲ
تاریخ ارسال :‌ 13 آذر 94
بخش : شعر امروز ایران

کپسول باشد

قهوه ای باشی و فکر نکنی تخم سوسک حمامی؟!

می ذارنشان روی چیزها

دور می زنند

می پیچندشان دور چند گرم تخمه ی داغ آفتابگردان

چرا وقتی دور می شوند لوله لوله بر می گردند؟

دولا دولا که نمی شود خواند لوله ها را...

و من ملولم

و تخم چپم تیر می کشد

و درد دارد در بزاقم می ریزد

یک روز خودم را خوردم که با دو لول آمده بودی

و در مخاط خیس خورده ام

بوی تند سرب

پاش خورد

در پشت رفتنم

دانه ها را به پشت سر ریختی

چه آفتابگردان های با شعوری در آمدند...

در زندگی جدید

سه روز وقت داده بودند

روز سوم بعد از تخم ریزی

خودم را خوردم

از همان وقتی که مزرعه ی گردان ها پنج ساله شد

خودم را می خورم

 

می ذارنشان روی چیزهای معمولی

دور چیزهای معمولی می پیچندشان

فصل تخم ریزی باشد قبیحانه تر

وای از اینهمه کپسول شفیره دار...

این بار ندیده خوردمش

سرم افتاده بود روی ساعد وحیده و جاهای دیگرم روی جاهای دیگرش

دارد چرخ می شوم با تنم

چه دستگاه با شعوریست چرخ گوشت

لوله ها را نرم می کند و من دیگر هوس نمی کنم به روی چیزی و دور چیزی

ترجیح می دهم به خون دماغ

به رعشه های ارثی و حساسیت های فصلی

می روم دماغم را عمل می کنم

بوی تند فلز آزاردهنده است

با بوی پاپیروس هم کهیر می زنم...

دولا دولا که نمی شود خواند لوله ها را؟!

مگر دو لول گرفته باشی و جای عبادت افتاده باشد توی چشم سومت!

ما در نوشته ها می ریزیم

نوشته ها بالغ می شوند

ازدواج می کنند

و رطوبت باشد

کپسول باشی

قهوه ای باشی و فکر نکنی به شاخ آفریقا؟!

 

چقدر پخشیم

انگار تا می نویسیم رفته ایم

پشت به رفتن

 دستمان را می گیرند

چه لوله های با شعوری دارند شهرداری ها و چه ساده خمیر می شوند لوله های ما...

 

تخمی نمانده

تخمها را خودم خوردم

باید منتظر چاپ بعدی یم باشید

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :