شعری از پیمان سلیمانی
تاریخ ارسال : 13 بهمن 94
بخش : قوالب کلاسیک
بی روزنامه ها خبرم را گرفته اند !
سبابه های ترس اثرم را گرفته اند!
هربار می رسند تبر ها به وقت مرگ!
قبلاً ! تگرگها ثمرم را گرفته اند!
این روزها شکارچیان دور نیستند !
از من چقدر بال و پرم را گرفته اند!
آن جنگجوی زخمی بیرون قلعه ام
دروازه های پشت سرم را گرفته اند
دیگر امید نیست ! به تسلیم قانعم!
آن کشورم که بیشترم را گرفته اند!
سخت است اینکه کاج بمانم از این به بعد
مشتی کلاغ دور و برم را گرفته اند...!!!
در ایستگاه قبل زبانم اضافه بود
در ایستگاه بعد سرم را گرفته اند!!
تزریق اشتباه و شاید تصادف آه!
من خواب دیده ام نظرم را گرفته اند!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه