شعری از پرستو رضایی
تاریخ ارسال : 9 تیر 95
بخش : قوالب کلاسیک
من سیزده سال است در یک مرد غرقم
دریک گناه ساده ی معصوم شیرین
ارابه های مرگ برمن سلطه دارد
شبها درون بستریک مرد غمگین
تنهایی یک نسل یک آغوش یک شهر
بغض هزاران کوه در من راه دارد
روح زنی محتاط و مومن در درونم
از عشق ورزی با جهان اکراه دارد
می چرخم وتکبیر می گویم پس از تو
ازهول تنهاییم گرداگرد نکبت
باآخرین قربانیان انگور خوردم
باآخرین زوار بیت الله حسرت
الکل تمام شهر را بیدار می کرد
در برج ها اسطوره هامان دود می شد
رگبار را بر ما مسلط کرده بودند
کم کم خیابان روبه شب محدود می شد
از ما فقط یک بوسه ی ناقص گرفتند
با حس مدفون در بلوغی سر گرفته
جای مرا یک خال آبی روی بازوت
جای تورا یک مرد عاقل تر گرفته
من خانه ام یک موزه ی مردم شناسیست
تاریخ محبوس است در یک گوشه ی آن
از نامه های تند و تیز عاشقانت
تاآرمانهای بزرگت کنج زندان
رویای عشق اول زن درتن تخت
کابوس تصویرش در استبداد دیوار
من عذر خواهی می کنم آقای غمگین
دست از سر این خائن مشکوک بردار
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه