شعری از ویلیام شکسپیر
برگردان: فرید فرخ زاد


شعری از ویلیام شکسپیر
برگردان: فرید فرخ زاد نویسنده : فرید فرخ زاد
تاریخ ارسال :‌ 10 خرداد 99
بخش : ادبیات جهان

غزل ۲۹ از  ویلیام شکسپیر
برگردان: فرید فرخ زاد


سانِت ( Sonnet) یا غزل‌واره سبکی از شعرسُرایی در ادبیّات بعضی زبان‌های اروپایی، از جمله انگلیسی، فرانسوی، و ایتالیایی است. سونت قطعه شعری‌ است که معمولاً دارای ۱۴ مصراع است و در پنج بحر سروده می‌شود. در مقایسه با ادبیات فارسی، سونت ساختاری بسیار شبیه به غزل دارد و در زمره‌ی ادبیات غنایی می‌گنجد. در سرودن سونت‌ها، معمولاً احساسات فردی،عشق، ستایش معشوق و اخلاقیات نقش بسیاری دارند. از معروف‌ترین سرایندگان غزل‌واره که در این زمینه صاحب سبک هستند،  فرانچسکو پترارک و  ویلیام شکسپیر را می‌توان نام برد.

 سونت شکسپیر دارای چهار بند است؛ سه بند چهارمصراعی و یک بند دومصراعی. در ۳ بند اول، مصراع‌های فرد (اول و سوم) و زوج (دوم و چهارم) هم‌قافیه هستند. معمولاً قافیه بین بندهای بعدی مشترک نیست. در بند نهایی نیز هر دو مصرع قافیه‌ی مشترک دارند که آن نیز با قافیه‌ی مصرع‌های دیگر متفاوت است.
مجموعه غزلیات شکسپیر شامل ۱۵۴ غزل‌واره است.

( لازم به ذکر است که گویا شکل ابتدایی این غزل به شکل زیر که دارای مصاریع بیشتری‌ست بوده و شاعر در ویرایش‌های بعدی به شکل سانت مرسوم درآورده است و در عکس ضمیمه‌شده به اشتراک گذاشته شده است)


آن هنگام که از بداقبالی خویش
و رسواییِ در میان مردم
در تنهایی‌ام بر آوارگی خود اشک می‌ریزم؛
آن زمان که خوشبخت نبودم
و به دیگران به دیده‌ی احترام نگریسته‌ایم
به خود ترحم کرده و می‌گریم؛

و گوش کر گردون را
با ناله‌های بیهوده‌ی خود می‌آزارم؛
به خود نگاهی انداخته
و به سرنوشت خویش نفرین می‌فرستم؛
و هنگامی که دعا می‌کنم
اگرچه می‌دانم
 دعای مرا کسی نمی‌شنود
و از خویش شرمسار می‌گردم؛

آرزو می‌کنم
کاش همچون کسی بودم
که از من امیدوارتر
و دوستانش از من بیشتر است.

ای کاش
چون کسی بودم
به زندگی امیدوارتر از من
خوش‌روی‌تر یا مشهورتر؛
در تمنایِ هنر این مرد و قلمرو و جاهِ مردی دیگر بودن؛

با این حال
چنان خود را محروم می‌بینم
که
خواهانِ استعداد و فرصت‌ کسی دیگر بودن،
خواهان چیزهایی که مرا شاد می‌کنند،
 هیچ خرسندم نمی‌کند.

حال
اگرچه با این اوهام
خود را خوار و حقیر می‌شمرم
اما به اتفاق تو را به یاد می‌آورم و دولت خود را؛
اگرچه از خود متنفرم
باری تو را به یاد می‌آورم
و سپس روح من
چون چکاوکی‌ در سپیده‌دم
از خاک عبوس به پرواز درمی‌آید
و بر دروازه‌ی بهشت سرود می‌خواند؛
مانند آن چکاوک آوازخوان در سحرگاه
 وجود من روشن‌تر و امیدوارتر می‌گردد.

به یادآوردن عشق شیرین تو
چنان دولتی را برایم به ارمغان می‌آورد
که
مقام شاهان به چشمم خوار و حقیر می‌آید
زیرا که اندیشیدن به عشق تو
به من آنچنان شکوه‌ و ثروتی می‌بخشد
که از بودن در جایگاهِ پادشاهان عار دارم!

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :