شعری از وحید علیزاده رزازی
تاریخ ارسال : 10 شهریور 95
بخش : شعر امروز ایران
«تکانهها وَ چندوُچون»
خاصه وقت انحنای عمر
خاصه میبینی دود
میکند در تأنی چشمانات
ابرها همه میفهمند خیسی تابوتات را
و مشفقانه چکههایت را برمیداری
میگیری بهنیش
میبینی درگردش عشقسانیات:
وفاخوارانه وُ مصلحتساز طاووس شدهای!
سرابکاری وُسازگاری
تو به کاری وُ پَرت
تا بودی از قافلهی تابآوران بودی وُ بعد
ریزش عمر در قلمههایت با آنکه تا بود فرّ جفا بود
در مُرده سالیِ این سال
تکرارِ حیرت از مکنده گی دوست
و کشفِ عبارتی از سِحرِ سالهای پرت
ایشانِ پرت
جمعانِ پرت
سوسوی پَرتانِ ایشانْ در تهرانِ چَرت
خاصه وقتِ محقرِ طاووسی
کنار انگیزههای تخت وُ گوشیهای کَر
ومصلحت نیست بمیریم
که«عبارتاش»هنوز
فرسوده میکندباکرهگیهای عمر را
تا خاصه که میفهمم:
محبوسِ ویژهگی تواَم.
مرداد 1395- تهران
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه