شعری از هیلدا احمدزاده
تاریخ ارسال : 2 آذر 04
بخش : قوالب کلاسیک
رنج اگر جسم داشت من بودم، در ضمیرم غمِ جهان جاری
شانههایم تکیده از اندوه، در سرم دردِ بیامان جاری
شیونم، شیونی که میپیچد بین سلّولهای تودرتو
جیغ دیوار، جیغ پنجرهام در سکوت آپارتمان جاری
یک تنم؟ نه! هزارها جسمم، رنجِ در بطنِ تکتکِ اشیاء
رنجِ سلّولهای بنیادی در رگ و مغزِ استخوان جاری
همنشینیِ فکرهای مخوف در پلانهای فیلم «فونتریه»
با صدای «شکستنِ امواج» گریهای سمتِ بیکران جاری..
ابرِ آبستنی که بیجان است گفت در گوش من: «تلاش نکن!»
هیچ باران نمیشود اینجا، بغضِ در حلقِ آسمان جاری!
کوه تا کوه اوجِ فریاد است -موجِ در دستِ سرکشِ باد است-
رود تا رود میشود روزی گیسوان زنِ جوان جاری
-ظلم و مذهب چه نسبتی دارند؟ خشم برخاست از معابد شهر
باز هم تازیانه ساری شد باز هم حکم ریسمان جاری
حلقهی دار پر شد و خالی، یک پرنده پرید از سلّول
روسیاهیِ صبح امّا ماند در صدای بمِ اذان جاری
گرچه این، بار سخت و سنگین است، تو کنار منی، ملالی نیست
رنجها میشود تمام شوند با سه تا حرف بر زبان جاری
پ.ن:
۱. لارس فون تریه کارگردان، تهیه کننده و فیلمنامهنویس دانمارکی
۲. شکستن امواج از فیلمهای تاملبرانگیز و زیبای فونتریه
| لینک کوتاه : |
چاپ صفحه
