شعری از هوشنگ چالنگی


شعری از هوشنگ چالنگی نویسنده : هوشنگ چالنگی
تاریخ ارسال :‌ 15 مهر 99
بخش : شعر امروز ایران

یحیا

رسیده بودیم دم خانه‌ی حرف‌زنِ پنبه‌زن
که خانم فاندا حضور داشت
خون که بر خلاف رود می‌رفت
همه‌جا تاریک شد
چه غروب نسترن‌های تفنگ
در سایه‌ها می‌توانستی دید
چه غلغله‌ی قرقاولانِ پرگو
رسیده بودیم که آتش خاموش می‌شود و فوت می‌کنند
کمربند دست‌ساز پیامبر خوش‌قواره خوشگل
چه عشق سیاهکاری در رقص
یکی مست می‌کند نمی‌گیرندش
می‌افتد
غیرمترقبه بود
زنی به قتل می‌رسد
غیر مترق
حتّا یک سانتیمتر از خط زلزلغیر مُت
و تیر را باید از سر خورد

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :