شعری از هادی ترابی


شعری از هادی ترابی نویسنده : هادی ترابی
تاریخ ارسال :‌ 13 بهمن 94
بخش : شعر امروز ایران

از با تو در کجای تنت را دوست دارم

از با تو در کجای تنت که نیست

که از با تو

­در کجای این شعر بنویسم ؟

 

در بودنم نبود یک 

نبودیکه وقتی یک کلمه از تو که می‌گفتم

دنیا عجیب می‌شد

که در همین «از با تو در کجای تنت» که گم می‌شوم

در بودنم و نبودنت

که در یک

در دو

در بوسه‌های مفرد

که از مفرد افتادنم       به گریه افتادنم را در کجای این شعر بنویسم؟

 

افتادنم در یک نقاهتِ محزون بود به ناچار

در یک اهانتِ بی‌بن از ارتفاعیِ «از»

در سطحی که از نمی‌دانم پر و خالی می‌شد و از ارتفاع

و من

در اولین شاعری بودم که در سطح افتاد

که حالا

از در سطح افتادنم را خیس و گرد

در کجای این شعر بنویسم؟

 

 

در یک کجای یک بودم

در یک کجای دو بودی

 در یک کجای بُعدِ سوم که بودیم

که بُعد سوم خودش را حلق‌آویز کرد        پشت دستانمان

و تو که همه کسی و نمی‌شناسمت

و تو که از «از» می‌گویی

و تو

و تو

و تو محکم بچرخ و بگو

از «از» که می‌گویی

از که می‌گویی؟       از چه؟

از پشت دست و عقربه‌هایی محکوم؟

از یک علامت سوال؟

که خودش سطر شد در اینجا و فاصله؟

از یک جایی در یک جای دیگر؟

از دیگری؟

از یک در علامت سوال که پیچ شدن؟

مهره‌ی شطرنجی مگر که خود را به انگشت‌های یک «تا» فروخته‌ای؟

«تا»   همیشه درد می‌کند    در دیگری

«تا» نمی‌تواند

«تا» نمی‌شود

«تا» نمی‌رسد

و تو که از «از» می‌گویی

از ارتفاعیِ «از» که می‌گویی،

اگر تا را بچسبانی به یک‌، یک تا می‌شود اما:

ـ یکتا نیست این مهره این ابوفاحشه‌ی بدتا؟

   برتابیدنت را می‌خواهد؟

ـ بر نتابش دیوانه!

ـ برنتابم؟          برنتابش؟

 

 

 

 

تو فقط بیا از

بنشین بر

و بر نتابیدنم بتاب تا

 

 

 

از

واحدی در زبان است دیوانه

از در‌زمانی می‌آید                 و از درمکانی  و

 زبان که در زبان فارسی معتاد است

و زبان که در زبان فارسی مهره است و بدتا

و زمانِ جملاتش را از یاد برده در زبان فارسی

مصرف می‌کند بی‌مهابا

مقصد می‌دهد بی از     بی ارتفاع

افراط می‌کند بی‌هیچ

و از دست

و از دستی که نمی‌داند با مهره

از دستی که نمی‌داند با بعد سوم

از کجا     از با تو      از تنت

از با و در کجای شعر

از که

از دوستت دارم

از «چگونه‌ای؟»

و از دستی که با صدای بلند باید بپرسد:  چگونه‌؟

 

 

از این دریچه‌ها

چه‌ها  چه‌ها  چه‌ها  که دیده نمی‌شود

از این دریچه‌ها،

دست‌هایی که نمی‌دانند با مهره

دست‌هایی که نمی‌دانند با بعد سوم

از کجا      از نمی‌دانندِ تو      

از من

دست‌هایی که نمی‌دانند در دستبند؟

یا نه؟

دست‌هایی که گوش

که شنیده می‌شوند برایم؟

دست‌هایی که با به ما گفتن             کو؟

با به ما گفتن       گوش

با به من

با به تو      گوش

و ناگهان از دستم رسید گوشی که گروگان بود در دست‌های «باب دیلن» که رفتن رفت و تمام شد ولی تو نرو

و برگرد از انتهای این نُت به سطر

به از، به من

و من، در اولین شاعری افتادم که به سطح افتاد

 

دقیقه‌ها را گوشزد می‌کند «از»  

در کُـنَدهای زبان

در کنش‌های از گوش رسیده

در دست‌های «باب دیلن»

و «از»های اعظم

در دری که محکم شترق شد در پشت سرش

در باب و در سطح

که رفتن رفت و تمام شد ولی تو نرو و برگرد از انتهای این شعر به از

و منی که هنوز نمی‌دانم

از با تو در کجای تنت را

در کجای این شعر نوشته‌ام؟

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : هادی ترابی - آدرس اینترنتی : http://

دوست عزیز، خانم مردانی!
ممنونم از اینکه نظرتان را نوشتید. بنده که شما را نمی‌شناسم، پس اجازه هیچ قضاوتی در مورد شما به خودم نمی‌دهم. اگرچه شما قضاوت کردید.
اما این یادداشت شما را به عنوان نقد نمی‌توانم بپذیرم، چراکه اولا چنین کلی گویی و شعر هست و شعر نیست و توهم است و این هست و آن نیست، و ثانیا صحبت شما، نه تنها نقد نیست، بلکه حتی لحن انتقاد هم ندارد، لحن مخالفت دارد. و نظر خودتان و دوستانتان است، آنگونه که گفتید. من اعتنایی به «لحن مخالفت» ندارم که بخواهم پاسخی دقیق بدهم. و آیا مگر اساسا باید به حتی نقد، پاسخ داد؟!
خوشحال می‌شوم اگر به همراه دوستان زبان‌شناس و محترم‌تان، نقدی بر کتاب بنویسید (و امیدوارم این دفعه حداقل با دقت به پشت جلد نگاه کنید و نام کتاب را به صورت صحیح بنویسد «چگونه‌ای؟») و برای دبیر سایت بفرستید و بنده خودم به آقای آشور سفارش می‌کنم که منتشرش کنند.

پی‌نوشت: لطفا علائم نگارشی زبان فارسی را در نوشته‌هایتان رعایت کنید.‌علام نگارشی، بخشی از زبانِ نوشتار هستند.

ارسال شده توسط : شیلا مردانی - آدرس اینترنتی : http://

سلام به همه دست اندرکاران وب سایت و انتخاب های خوبی که دارید
اما من جسارتا نکاتی را درخصوص این شعر و شاعر آن دارم که امیدوارم با پاسخ مناسب و قابل تحقق همراه باشد
این شعر را هم من و هم دوستان من که همگی دارای مدرک بالای فوق لیسانس در زمینه زبان شناسی و ادبیات هستند خواندیم
خدمتتان عرض کنم که در این شعر و شعرهای مشابهی (به جز چندتا) که در کتابتان به نام چگونه ایی توسط انتشارات بوتیمار به چاپ رسانده اید
نوشتار شما هیچ یک از معیارهای شعر (در سبک های خود را در آن دخیل می دانید مانند شعر زبان - شعر نو - شعر سپید - شعر حجم - و...) ندارد هرچند شما میخواستید با شبیه سازی و استفاده از اساتید این فن خود را در این سبک ها جای بدهید
از شعرهای شما هیچ معنایی که قابلیت برداشت هرمنوتیک و چند معنایی باشد مستفاد نمی شود
در همین شعر شما گویا فقط با لغات بازی میکنید نوعی بکاربردن بی هدف و متوهم واژه ها
به نظر خودتان منطبق کردن روش هرمنوتیکی و یا نشانه شناسی و یا آوا شناسی در این شعر و شعرهای دیگری که در کتابتان دارید چه چیزی را نشان میدهد جز اینکه اینها شعر نیستند و جز نوشته هایی متوهم مانند نیست
اگر نظریات زبان شناسی دکارتی و جدید نوام چامسکی و ترکیب آنها در نظریات سرل را بخواهیم مرجع قرار بدهیم شعر و نوشته های چیزی بغیر از ابتذال شعری نیست
این نظر نه تنها نظر من بلکه جمیع تحصیلکردگان این حوزه متفق القول بودند
شعر شما متاسفانه نمونه ای از شعر متوهم و شعر نمای است که هیچ چیز ندارد
بیشتر شبیه تخلیه هیجانی لغات است تا شعر
امیدوارم ناراحت نشوید بلکه این نظربتواند کمکتان کند
شما به مطالعه بیشتر نیاز دارید و بدور از تعصب رفتار کنید چندتا اسم یاد گرفتن از هرکدام یک جمله سواد و علم نیست بلکه باید اندیشید
موفق باشید

ارسال شده توسط : مهران شفیعی - آدرس اینترنتی : http://

شعری در حرکت و اضطراب و خلق زبان...درود