شعری از نیلوفر امانتچی
تاریخ ارسال : 8 بهمن 96
بخش : شعر امروز ایران
اگر بماند بیدار
سرطانم خوب میشود
غدههای چندینم را در بند انگشتهایش بیرون میآورم
نیست
پیراهنی گشاد را بر تماس اندامیاش کشانده
و تخت را در خواب هر شبش لخت میکند
ساعت میشوم
روی خودم میافتم
و بارهای مجدد
به زیر میگیرم
تنم
همسرم
مادریام
و سقفی را که شکل دیگری از طناب است!
اعدامم میکند؟
اعدامم نمیکند؟
و تنها مرگ در سیگارم روشن میشود
شب سایهایست که بر سادگی کاغذ میافتد
سطر به سطر
و دهانم را در مشتهای مردانهاش باز میکند!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه