شعری از نعمت مرادی


شعری از نعمت مرادی نویسنده : نعمت مرادی
تاریخ ارسال :‌ 19 تیر 94
بخش : شعر امروز ایران

خودش را گودبرداری کرد
سایه ای ضدنور
درهزارتوی ذهن
با شمعی دردست
با مرگی درپا
دست کشیدروی پیری اش
جسدش را نوازش کرد
برگشتم
بدنم
بوی تند جلبک می داد
بوی ماهی مرده
سردابه ای نمور
دراتاق
سایه ای هستم
که از آیینه
عبورمی کند
ازخودم هم
خودم را
اما
با این همه هیچ بر تن
بخیه نمی کنم
پنجره
خودش را روی ریل اش می کشد
احساس خفگی می کند/پنجره
اتاق مسموم شده
این اتفاق
برای من هم افتاده
کناردوپنجره کوچک
گاهی دراتوبوس های شهری
هیچ کس
اما مرا نمی بیند
برمی گردم
دست می کشم روی کودکی ام
کودک تنهاست
اتاق تنهاست
بدون هیچ اسباب بازی ای

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : مریم باقری - آدرس اینترنتی : http://

خیلی شعر های اقای مرادی رو دوست دارم.