شعری از ندا پیش یار


شعری از ندا پیش یار نویسنده : ندا پیش یار
تاریخ ارسال :‌ 19 آبان 90
بخش : شعر امروز ایران

1)

کفش هایش بوی گذشته می داد

دور ریخت

پاهایش بوی کفش هایش را می داد

برید

با ردپایش چه کند؟

 

2)

بهار را در فنجانش ریخت

تا ته سر کشید

دلش پیچید

زمستان بالا آورد

زمستان سیاه

 

3)

رو به پنجره تاريك

سكوت مي جوم

 

4)

مگر مي شود آسمان را بي ستاره خواند

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : مونا - آدرس اینترنتی : http://

می شود کفشهایی که بوی گذشته میدهد را دور انداخت میشود پاهای ان کفشها را برید اصلا میشود همه گذشته را در بقچه پیچید و در صندوق خانه تاریک حبس کرد حتی پدر و مادر را...اما با خود چه میکنی توکه زاده همان گذشته ای

ارسال شده توسط : مریم - آدرس اینترنتی : http://

کم گوی و گزیده گوی چون در تا زاندک تو جهان شود پر
شعر هایت مصداق همین بیت است

ارسال شده توسط : مریم - آدرس اینترنتی : http://

کم گوی و گزیده گوی چون در تا زاندک تو جهان شود پر
شعر هایت مصداق همین بیت است

ارسال شده توسط : مانتانا - آدرس اینترنتی : http://jinook.blogfa.com

مگر می شود

رو به پنجره سکوت کرد؟

ارسال شده توسط : محمد نوری - آدرس اینترنتی : http://www.pachineh.blogfa.com

سلام دوست من
کارهای زیبایت را خوانم و از پست اول بیشتر لذت بردم
موفق باشید