شعری از ناظم حکمت
ترجمه ی وحید آقایی


شعری از ناظم حکمت
ترجمه ی وحید آقایی نویسنده : وحید آقایی
تاریخ ارسال :‌ 14 بهمن 95
بخش : ادبیات ترکیه و آذربایجان

شعری از ناظیم هیکمت Nâzım Hikmet

- که در ایران به ناظم حکمت معروف است -

ترجمه‌ از وحید آقایی

 

 

 

Umut
 

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar doğar güneş doğarken
ve güneş doğarken çöp kamyonları
ölüleri toplar kaldırımlardan
işsiz ölüleri aç ölüleri

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneş doğarken köylü aile
erkek kadın eşek ve karasaban
saban koşulu eşekle kadın
toprağı sürerler toprak bir avuç

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneş doğarken ölür bir çocuk
ölür bir japon çocuğu hiroşima`da
on iki yaşında ve numaralı
ve ne boğmacadan ne menenjitten
ölür bin dokuzyüz elli sekiz de
ölür bir japon çocuğu hiroşima`da
dokuzyüz kırkbeş te doğduğu için

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneş doğarken tombul bir adam
yatağından çıkar dalgın giyinir
`bugün kimi kime gammazlamalı,
amirin gözüne nasıl girmeli`

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneş doğarken zenci şoförü
ağaca asarlar yol kıyısında
gazyağına bulayarak yakarlar
sonra kimi kahve içmeye gider
kimi saç tıraşı olur berberde
kimi dükkanını açar erkenden
kimi genç kızını öper alnından

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneş doğarken mahpus kadını
kolları masaya bağlı sırtüstü
çıplak memeleri al kan içinde
sorguya çekilir bir bodrumda
sorguya çekenler cigara içer
biri yirmisinde altmışlık biri
gömlekleri terli kollar sıvalı
ve kum torbaları elektrodlar

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneşdoğarken gülyaprağına
uçak alanından sessiz pilotlar
`H` bombası yükler tepkililere
ve güneş doğarken güneş doğarken
otomatik silahlarla biçilir üniversitelilerle işçiler
akasya ağaçları bulvarın
pencereler balkondaki saksılar
ve güneş doğarken devlet adamı
konağına döner bir ziyafetten
ve güneş doğarken kuşlar ötüşür
ve güneş doğarken güneş doğarken
genç bir ana bebesini emzirir

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneş doğarken ben bir geceyi
bir uzun geceyi gene uykusuz
ağrılar içinde geçirmişimdir
düşünmüşümdür hasretliği ölümü
seni memleketi düşünmüşümdür
seni memleketi dünyamızı.

işler atom reaktörleri işler
yapma aylar geçer güneş doğarken
ve güneş doğarken hiç umut yokmu
umut umut umut........... umut insanda.

 

امید

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید آغاز می‌شوند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید کامیون‌های زباله

مرده‌ها را از پیاده‌رو جمع آوری می‌کنند

مرده‌های بیکار مرده‌های گرسنه

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید خانوده‌ای روستایی

مرد، زن، الاغ و گاو آهن

زن با الاغی که گاوآهن به آن بسته شده است

خاک را شخم می‌زند یک مشت خاک

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید کودکی می‌میرد

یک کودک ژاپنی در هیروشیما می‌میرد

دوازده ساله و شماره گذاری شده

نه از مننژیت نه از سیاه سرفه

در سال 1958 می‌میرد

یک کودک ژاپنی در هیروشیما می‌میرد

به این دلیل که در سال 1945 متولد شده است

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید مرد چاقی

از رختخوابش بیرون آمده خواب آلوده لباس می‌پوشد

امروز از چه کسی پیش چه کسی سخن چینی کند

خود را چگونه در چشمان رئیسش جا کند

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید راننده‌ی سیاه پوستی را

در کنار جاده از درخت آویزان می‌کنند

سراپایش را نفت سفید ریخته به آتش می‌کشند

بعد بعضی‌ها می روند تا قهوه‌ای بنوشد

بعضی‌ها برای کوتاه کردن مو به سلمانی می‌روند

بعضی‌ها خیلی زود دکانشان را باز می‌کنند

بعضی‌ها به پیشانی دختر جوانشان بوسه می‌زنند

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید زنی زندانی را

دستانش از پشت به میز بسته شده

پستانهایش عریان و غرق در خون غلیظ

در یک زیرزمین بازجویی می‌کنند

بازجوها سیگار می‌کشند

یکی بیست ساله یکی شصت ساله

پیراهن‌هایشان عرق کرده و دستانشان آلوده

و کیسه‌های شنی الکتروددار

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید بر روی گلبرگ‌ها

در فرودگاه خلبان‌های ساکت

برای مقاومت کنندگان بمب هیدروژنی بارگیری می‌کنند

و با طلوع خورشید و با طلوع خورشید

با سلاح‌های خودکار درو می‌شوند دانشجویان و کارگران

بلوار درختان اقاقی

پنجره‌ها و گلدان‌های بالکن

و با طلوع خورشید سیاستمدار

از ضیافتی باز می‌گردد

و با طلوع خورشید پرندگان غوغا می‌کنند

و با طلوع خورشید و با طلوع خورشید

مادری جوان به نوزادش شیر می‌دهد

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و با طلوع خورشید من شبی دیگر را

باز هم شبی طولانی را بی‌خواب

درون دردها گذرانده‌ام

به اشتیاق و مرگ اندیشیده‌ام

به تو ای زادگاه اندیشیده‌ام

به تو ای دنیای زادگاه ما

 

رآکتورهای اتمی کار می‌کنند و کار می‌کنند

ماه‌های تولید می‌گذرند با طلوع خورشید

و آیا با طلوع خورشید هیچ امیدی نیست؟

امید امید امید ... امید در انسان

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : سارا غفاری - آدرس اینترنتی : http://

بسیار زیبا و تامل برانگیز
باآرزوی موفقیت برای مترجم این اثر