شعری از مینا دُرعلی
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
فصل گریز
زن مانده در چهار راه
پارک شده در خودش
و اصطکاک فکرهایش
تاول زده راهش را !
زردآلوهای تبخال زده
به دستمالی حریص پوشانده شد
صلیب زنگ زد
و ناقوس نالید !
شک کرد ، پارانوییای پل
به جیغ های فسیل شده
به وحشت پریده از پل
به تبلیغ های روزمره ی"پرواز را به خاطر بسپار"!!
کودکان بال بال زدند زردآلوهای تب کرده را
و تاولهای زن
آب توبه ریخت بر سر خودکشی!
و من
در گریز از خودکشی
خنجرم را در تو چال کردم!!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه