شعری از مهری رحمانی


شعری از مهری رحمانی نویسنده : مهری رحمانی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

امروز است

جشنواره حزنی فرو خورده

کارناوالِ گرانیِ ارزان

سنگینیِ سَبُک

آزادیِ در بند

جشنواره بی تفاوتیِ متفاوت

پریشانی انسجام

پشیمانی مکرّر

آناتِ وجه در عاداتِ همیشه

جشنواره ی شبروان

تا چراغی سبز

در ترافیکی بی چراغ وبی عبور

و پایانی پیش از طلوع

شب نشینیِ اهالیِ عصیان

بر بام خودروهای شهر

و تعارفِ سیبی سبز

به دهانی کبود از سکوتی ممتد

کارناوالِ طنزی ژرف

زیرِ پوستِ لودگی

جشنواره ی جرقه های زود گذر

از عاطفه های آنی

و تسلای سرود همهمه

. . . .

چه خوب است

یک نفس آزادی

یک لحظه سیب سبز

درِ باغ سبز چه خوب است

در لحظه ای که

زندگی از خیال به خیابان می ریزد

و تو را به خیال کسی که می آید

دوباره خواب می کند

تا کارناوالی دیگر

و کسی دیگر . . .

فردا می شود

سوگواره ای از خیابان تا خیال

از نقش اول تا سیاهی لشکر

از قهرمان تا مترسک

و بارانی تلخ بر خاکسترِ ساحل

خنده های ماسیده بر بغض

فریاد های اورژانسی لبریز

از درد های شکسته ، کبود ،

دردهای جاری از سرخ

درد های مرده ، سرد ، سیاه

روانه تا تخت و بندی بی شفا

سوگواره ای از نارواییِ عجیب

به ضربِ ضربه

در سلسله مراتبِ تزویر ، تحمیق ، تحمیل

به قصد تمکین

سوگواره ی سروهای افتاده

سرهای منفجر

بندهای شکنجه

و حیرانی سه واژه ی

دروغ ، قانون ، خدمت

در بهبوهه ی رعب

نه . . .

درگر این ترس ها به سرو نمی چسبد

دریا با دست های خالی هم طغیان می کند

و صحرا بی باران هم

زنده می ماند

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : مانتانا - آدرس اینترنتی : http://jinook.blogfa.com

دریا با دست های خالی هم طغیان می کند