شعری از مهرداد مهرجو
تاریخ ارسال : 19 تیر 99
بخش : شعر امروز ایران
از چرا گاو برگشت
به آبادی
مگر فرخنده نگشت
شهر با مردانههاش
راهی شد به جنگل
گرگ و میش پیش آمد
هر جهت نگاه میکنی
طبیعتی دارد
هر چیزی غیر طبیعی رخ میدهد
عجیب نیست
نهالها دستکاری شدهاند
میوهها زودتر از وقت میرسند
کم آبی هم جریانی شد
به هوا خواهی جوی شکل گرفت
به ابرها کشید باروری
یادمان میآید تا
همه چیزمان بر آب
هیچ خانهای روی زمین بند نبود
که ما بی هیچ چیزی ساختیم
به هر جهت میبینی
دلهرهی به خانه نیامدنی
هر لحظه بالا میگیرد
تا رگ غیرت
بیرون بزند از گردن مردی
تا پرندهای پر بکشد
به ناکجا
با خودت فکر میکنی
داس برای رستن زادگان زمین نبود
و تبر هم که از آسمان رسید
همین است دیگر
جنگل خودی دارد
که خوب است
که خو کرده باشی
وگرنه به آلی گرفتاری
که نمیدانی پای کدام داری
سر میرسد
اینطور که پیش میرود
دور باطل میگردیم
در این تاریکی
بیا از خودت نزدیکتر
از جایی که نیست
بیا جفت هم بگردیم
راه بلد میخواهد
فرخنده است که میرسد
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه