شعری از مهرداد فلاح


شعری از مهرداد فلاح نویسنده : مهرداد فلاح
تاریخ ارسال :‌ 23 اسفند 94
بخش : شعر امروز ایران

با خودم اگر

می شدم سوار تا خودم اگر
جوری رنگ به رنگ که پاییز قلمش را غلاف!
ناخدای یار با خودم اگر
در طرف ِ مچاله توی کاغذی بازم
برقص بر کف دستی که غفلتن مشت!
در طرف ِ نگار چشم ها دارد ترس
پایی فشرده بر قوی!
دستی گشوده تا دراز!

با خودم اگر ... های !
در کجاهای وقت می بازم؟
بپیچ به ساق بلوری که فردا ترک!
بخند به روی چراغی که شعله می کشد تاریک!

تا خودم اگر ... وای !
در طرف زن دارم سمت چه می رانم؟
چه کسی را می خوانم؟
در طرف زن از پرده می زنم به در ؟
می زنم به در ؟

بوسه و کنار با خودم اگر
موجی نرم افتاده توی روسری ... بردار!

و وزیدن
تقدیر باد
تقدیر من
سرودن از خود

و کلام اگر می بَرَد مرا تا لال تا لول
با قدم می روم تا چال تا چول
با همین چهره ها که ساده تر از آب
با همین مرد ِ وارو در چشم های باز ِ زن
که می زند از خودش به چاک
با سر انگشت جاری بر ورق های بازی
چه دامنه ای می گیرد آدم!
با سرانگشت جاری بر ورق های بازی
دست می برم در تنی دوررررر...
با سرانگشت جاری بر ورق های بازی
چه ترانه ای می خواند حوا!

با همین زن عریان بر رودخانه های در بستر
که می رود دریا بزاید
با همین سایه ها که تیره تر از راز
آن سو یکی
این سو یکی
بالای پایین پایی
پایین بالا لایی
لاپایی ... آخ !
تن در این تابوت
تن ها هم که شود تنهاست

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :