شعری از "مهران شفیعی"
تاریخ ارسال : 6 مهر 98
بخش : شعر امروز ایران
حرف است
گلويت بريده باشد
حرف است
چشم نباشد و از دست_ زُل به آويز بيندازی
نايت مبارك است
_حرف به حرّافترين_
لال بميرد
مسخ به آوازِ آخرش؛
"فسخِ لاشهی متمرد" (٭)
كه تن والا بميرد
حالا كه جان_
از شكل، شكلِ ديگرش را
نشانم داد
حرف است
نشانه از شب
نور به نقطه نگيرد_
يك روزن است وقتی
يك چشم میتوان ديد
يك نای میتوان گفت
يك جان كه ديگریست
حالا
شايد درخت.
٭: پرويز اسلامپور
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه