شعری از مهدی حسن نژاد


شعری از مهدی حسن نژاد نویسنده : مهدی حسن نژاد
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

شکستن


در سادگی تقارن نیمکت وباران

لحظه ها می شکند

ودرترجمان ساده سیب و گندم

آینه سقط می کند

بوسه های کال بازاری را



قیام


وقتی باران بر پیشانی زمختم قیام کرد

تنم در بی وزنی عمود قاصدک

پَر

پَر

واز می کند.



گورستان


این جا همان جایی است

که عشق را در مستطیلی خاکستری می گذارند

و روی آن می نویسند:

تقاطع تمام سرگذشت ها درگذشت است.



مرگ آدم برفی


پنبه زن

پنبه سفید آدم را می زند

در کولاک گمشدگانی صدایی می شنوم

آدم برفی مُرد.



فراموشی اشک


درون صدایم قطاری

پنجره های ابری را ورق می زند

و تو آن سوی ریل آینه

برای بغض هایم دست تکان می دهی.



کُما



آینه به کُما رفته است

و من روبه روی آن

حکایت عبور چشمهایم را

زمزمه می کنم.


بند باز


قدم های بازیگوش بند باز

آروزهایش را بازیچه چوبی پرواز می دهد

شاید...

در توازن ساعتهای یک بلیط

کسی چشمکی زند

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :