شعری از مریم ناظمی


شعری از مریم ناظمی نویسنده : مریم ناظمی
تاریخ ارسال :‌ 26 آذر 04
بخش : قوالب کلاسیک

 

 

چگونه از تو نگویم به وقت دل‌ کندن 

که در جراحت قلبم نشان دستت بود

زنی که فلسفه‌اش را جنون به‌‌هم می‌‌زد

سبکسرانه و سرخوش سیاه‌مستت بود

 

تو رود بودی و من در پی‌ات دوان بودم

سراب بودی و آب از سر تو سر می‌رفت 

به چشم‌های خودم تکیه می‌زدم اما 

تمام خستگی‌ام از تن تو در میرفت

 

تو چون کلافگی‌ام یک کلاف سر در گم

به پای ثانیه‌های کِسِل گره خوردی 

زمان به قبلِ حضور تو می‌دوید از من

قرار عقربه‌ها را به قهقرا بردی

 

تکانده‌ام همه‌ی تار و پود روحم را 

ولی تو آن تب تندی که حل شدی در من

چگونه غسل دهم باور سیاهم را

درون چشمه‌ی آلوده‌ی پر از دامن!؟ 

 

بهشت را به بهانه ربوده‌ای از من

جهنمم که تو را هم مذاب خواهم کرد

چکانده‌ام به سرم ماشه‌ی رهایی را

پرنده‌ی قفسم را جواب خواهم کرد

 

شبی که گریه در آغوش پنجره کردم

سکوت پنجره در ذهن باد غوغا کرد

هزار راز ِمگو از دهان او افتاد

کتاب پنجره را پیش روی من وا کرد

 

چقدر پنجره ام را ورق زدم، خواندم

کلام پنجره در ماه منعقد می‌شد

در آسمان همیشه سیاه تنهایی 

زمین به خودکشی ماه معتقد می‌شد

 

از آسمان تو بیرون زدم پس از آن شب

من اتفاق تو بودم که سخت افتادم

سقوط کردنم اوج پریدن من بود

بهای پر زدنم را به آسمان دادم

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :