شعری از مریم حقیقت


شعری از مریم حقیقت نویسنده : مریم حقیقت
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : قوالب کلاسیک

1

 

اینجا نشسته ام ونمی دانم...،دردی شبیه درد شدن،سنتز

دستی به زندگی/ که نمی کردی/در من/تمام شب نفست را کز

دریا وپیر مرد ،من وساحل،دختر که سعی کرده خودش باشد

حسی شبیه سخت پریشانم،تنهایی عمیق شب مارکز

من سعی می کنم که خودم باشم،((تو در درون گم شده ام هستی))

هی فکر می کنم که تو را.../هستم/هی سعی می کنم که تو را...هرگز

اصلن کجای وحشت اقیانوس تف شد جنین خستگیم افسوس-

هرگز نخواستی ونفهمیدم،یعنی تمام پنجره ها مایوس...

یعنی نمی شود بروم از تو دلواپسم که باز نباشی و

بال وپری به وسعت آزادی در تارهای حنجره ام محبوس-

-می ماند آه این شب تکراری تا خلسه های مبهم بیداری

در من صدای منتشری/پر زد/از من هجوم وحشت یک کابوس

دختر به چشمهای تو محدود است،زن سعی می کند که خودش باشد

دستی تمام پنجره ها رابست، زن سعی می کند که خودش باشد

خاتون شعرهای پریشانی،تلخند های حسرت مردانی

کهcome fill mel..the ..see you last ،زن سعی می کند که خودش باشد

جاده شروع سخت سفر برگرد،هی تکه تکه تکه فرو رفتن

انگشتهای زخمی هی بن بست، زن سعی می کند که خودش باشد

زن سعی می کند که خودش باشد اما به چشمهای تو محدود است

در من هزار مرده که میمیرد،در من هزار زنده که هی رود است

دارد تمام می شود این کابوس،اسکیزو فرنی غزل آلوده

زنجیرهای روح مرا بردار،این مرده سخت منتظرت بوده

 

 

2

 

*اِنا لِله وَاِنا اَلَيهِ راجِعون*

 

 

 

روي خطوط نازکي از سيمهاي *لخت*/اين کلمه بار اروتيکش زياده بايد عوضش کنم!

 

روي خطوط نازکي از سيمها نشست

آيا دوباره فرصت پرواز مانده است؟

ديگر دخيل شرجي باران نمي شوم

اصلن براي شعر تو ايمان نمي شوم

بس کن چقدر بخت مرا سنگ مي زني

هي چشمهاي خيس مرا چنگ مي زني

باور نمي کنم که دلت تنگ مي شود

حتي غزل به نام تو(نيرنگ ميشود)/ميتواني مثل من پرانتز را نقطه چين بخواني/

حالا براي اينکه غزل فلسفي شود

بايد در انتظار گودو گريه کرد و بعد...

در هفت سين فاجعه نو گريه کرد و بعد...

با دردهاي تلخ اوشو گريه کرد و بعد...

توي همين دقيقه کنار تو شاد بود

روي قرار ساعت دو گريه کرد و بعد....

مثل کلافه ها به غذا خيره شد...نشست

مثل کلافه ها به منو گريه کرد و بعد...

بي اختيار سمت کزت شاعرانه شد

با پيرمرد مست هوگو گريه کرد و بعد...

نقشه کشيد تا که عدالت بيايد و...

در نقش دستهاي زورو گريه کرد و بعد...

تا تو گمان کني که غزل فلسفي شده ست

بايد در انتظار...يهو گريه کرد و بعد

*مارکز کنار دفتر تو گريه مي کند*

صد سال مرده ام که تو تنهائيم کني

فکري به حال اينهمه رسوائيم کني

صد سال مرده ام که تو عيسي شوي ومن...

در پيکرم حلول مسيحا شوي ومن....

صد سال مرده ام که زليخا بمانم و...

در انتظار حضرت زيبا بمانم و...

*صد سال مرده ام که حرا مال من شود*

*تا شانه هاي پاک خدا مال من شود*

*صد سال مرده ام که ببارم به نام تو*...

/اين کفر نيست نه اين عشق مطلق است/

تنها صدا.. صداست که مي ماند وهنوز....

شاعر به ياد عشق تو مي خواند وهنوز....

روي خطوط نازکي از سيمها کسي...

*اِنا اَلََيک عشق*

                    /

                  چرا گريه سر کنم؟

 

 

 

 

*يک شعر بي.....{جاي نقطه چين خودت را بگذار}*

*َاه باز خسته ام،به تو هي فکر ميکنم*

*اصلا نشسته ام به تو/هي فکر مي کنم-*

*-بايدکجاي خيس جهان جاده مي شدم*

*در من براي زلزله آماده مي شدم!*

*انگار يک نفر به تو....پرتم/نمي کند*

*بُر مي خورم نگاه تو ..../شرطم نمي کند*

*تا بيست ويک...نمي شوم از من برو هنوز*

*چشمان گيج منتظرت را...به من.../ندوز-*

*-لبهام/ خشکِ باز تو را پرسه مي زنم*

*هي آب پشت آب بميران مرا/بسوز*

*حالا براي اينکه بداني روانيم*

*                        وزن رابي خيال*

*بالا مي آورمت*

*            هفتاد وچند کيلو...*

*شکم بزرگي دارم!*

*دسته گلي که.../ آه/به آبم نمي دهي؟*

*مامان!...کسي درون تو...تابم نمي دهي؟*

*فرداکنار نخل تو را.../زور ميزنم*

*با من نيا عزيز که ناجور مي زنم-*

*-زير هر آنچه گريه شدن...پر مي آورم*

*فردا براي عشق برادر مي آورم!*

*بعد از طلوع اينهمه شب...خسته مي شوم*

*پشت تمام پنجره ها بسته مي شوم*

*هي يک نفر...لگد به توو بخت مرده ام*

*من را ببخش توي خودم بچه خورده ام!*

*بالا بياوري به خدا قهر مي کنم*

*بالا/نمي آوريم*

*        کمر درد مي کنم!*

*                           خودم هم نمي دانم از کجا بخوابم*

*                                                    که مثل هميشه زود نميري*

*                                حالا دستانم رابگير*

*                                                  به پل

برسيم*

*                                                  پرت

شدن چيز خوبيست! *

*دستان گيج ومضطرب وخيس پالتو*

*ومن که پرت مي شوم از ارتفاع تو*

*يک کاميون شدي که مرا زير مي کند*

*شب را به عمق فاجعه زنـ/جير مي کند*

*خون گرمِ جاده هاي نرو،/سرد مي شوم*

*آوارهاي خيس تو را درد مي شوم*

*بايد دوباره شکل خودم را عوض کنم*

*يک مريم جديد بسازم که حظ کنم!*

*يک مريم جديد...مرا زنگ مي زند*

*بر شانه هاي مضطربم چنگ مي زند*

*يک دختر رکابي وشلوار مي شود*

*هي چشمهاي منتظرم تار مي شود*

*هي فال پشت فال،دلم شور مي زند*

*هي زنگ،زنگ،زنگ...دِ ناجور مي زند*

*از خودم مي زنم بيرون*

*     ترس برم مي دارد*

*            نکند اشغال شدي    *

*                          به دست يک آشغال*

*                                            دلم بمب/*

*                                                       باران مي شود*

*حالا دوباره پل،شب وجاده مرا نترس*

*له مي شوم هميشه عزيزم بيا نترس*

*نصف مـَ/را ديه بشوي خوب مي شود*

*فردا تمام دهکده زن کوب !مي شود*

*از رفت وآمدي که مرا شهر مي شوي*

*پر مي شود تمام تنم/قهر مي شوي*

*يا تکه تکه کن بدنم را و يا بکُش*

*هم وحشتِ غريزه ي اصلي مرا بکُش*

*يک دختر رکابي و...مي ترسم از خودم*

*حالا دوباره له شده ي مريمي شدم-*

*که مثل خون تازه سرازير مي شوم*

*مي ميرمت!اگر چه تو را پير مي شوم*

*مي ميرمت!*

*       وديگر توي هيچ قالبي جا نمي شوم*

*...............*

*خدا کند اينبار مرا تو به ياد امير نيندازد*

*                             امير تو را به ياد من برسد!*

*[اينجا امير را مرده اي فرض کنيد که دوست شماست!!!]*

*/نخواستيد هم نخواستيد مهم نيست*

*فقط/...*

*شمع که روشن مي کني؟

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : sayed mostafa hossaini - آدرس اینترنتی : http://www.koochegharibane.blogfa.com

همه مرا به خودم واگذاشتند همه
همه...
همه...
همه...
حتی تو هم مریم

ارسال شده توسط : ماه پری - آدرس اینترنتی : http://

واقعا لذت بردم . یه ریتم و آهنگ زیبا در اون دیدم . یه روش جدید در کنار هم گذاشتن کلمات . تبریک دوست عزیزم تبریک

ارسال شده توسط : مهدی جابری - آدرس اینترنتی : http://www.khakesorkheman.blogsky.com

سلام
اشعار انقدر زیبا به تصویر کشیده شده اند که باید به احترام آن قلم ، کلاه از سر بر دارم .
دستمریزاد