شعری از محمود حسینی

تاریخ ارسال : 30 شهریور 96
بخش : شعر امروز ایران
ای در من از تو چیزی ریخته
دارم برای تو حرف را از گذشته میکشانم وسط
از در لبهایت من بودم
از در قصههایی که میگفتی از من در تو بودمها
تو در باختن از زندگی را بلد نشدی
من در یک قمار ساده از ادامهی قصه بودم
آنقدر باخته از که یادم نمیآیدها زیاد است حالا
من در چشمهایم در تو گم بودم
در از تو نوشتن رازی داشتم
در از با تو بودنهایم بهانهای بود آن وقتها
من پیامبری بودم
که رسالتش نوشتن از ممنوع بود
از تو نوشتنها در گریه و ممنوع
در نخهای سوختهی سیگار
لای انگشتان سوختهام
ای در تو از من گریه و لبخند
در اوقات وقت و بیوقت
ای در مرگهایم حاضر
ای در تو من شکفته در گریه حالا
در آشپزخانه تو اگر بودی
با ظروف شیشهای میشد به تساهل فکر کرد
و در بخار یک چای عصرگاهی
فلسفهی دیگری را کاشت روی میز نهارخوری
در کمدهایم مجبور نبودم هربار
در جستجوی قرصهای زیر زبانیام
به چیزهایی دیگری برسم
مثلن به راههای میانبر مرگ تا از زندگی راحتی
برادر تنیام نمیشد این فندک
در گریههایم شبیه افراد خانواده بودم شاید
ای ریخته روی اعصاب این کلمات
در وعدههای فراموشی دارو
دردها بزرگتر از من در من بودند
من کودکی هستم
که از طعم آبنبات در خلوت خودم لذت را دوست دارم
اما در مذاق بعضیها
ممکن است این حرکات غیرعادی
به آبروی خانوادگی در لطمه لکهدار باشد پیشانی
دارم بداهه مینویسم برای تو
که در تو از من چیزیست
در من از تو زنی با چشمهای میشی
ای در من از تو چیزی ریخته
من راز نفوذ به منافذ پوست را میدانم
مثل غصه که زیر چشمهایم پف میکند هر بار
در لکههای سیاه عمیق
آنقدر برایت مینویسم
تا برای خودت چند نفر شوی
برای من یک شهر.
لینک کوتاه : |
