شعری از محمد علی نوری

تاریخ ارسال : 1 دی 95
بخش : شعر امروز ایران
تو ﭼﻪطور با زیباﻳﻲات کنار ﻣﻲآیی
من هم ﻫﻤﺎﻥطور با زندگی
ﻣﻲبری ﻟﺐهایت را نزدیک انار
ﻣﻲافتیم نرسیده کنار درخت
ﻣﻲنشینی کنار دامن کوه
ﻣﻲبریم ﻟﺐهایمان را نزدیک انار
ﻣﻲرسی، برﻣﻲخیزیم
ﻣﻲنشینی، برﻣﻲخیزیم
ﻣﻲآیی... ﻣﻲروی، برﻣﻲخیزیم
برﻣﻲخیزیم
که با دﺳﺘﻪای پروانه ﻣﻲافتی در تور
دست ﻣﻲبرم نامت را نجات بدهم
دست ﻣﻲبرم جهان را نجات بدهم
گیر ﻣﻲکند ناخنم به صدایت
رنگ ﺑﺎﻝهایت ﻣﻲریزد توی خیابان
ﻣﻲخندی، ﻣﻲرویم
گریه ﻣﻲکنی، ﻣﻲرویم
حرف ﻣﻲزنی، ﻣﻲرویم
ﻣﻲرویم
ﻣﻲرویم
و تو تنها ﻣﻲتوانی رفتن را تماشا کنی
تکه تکه سرما ﻣﻲریزد توی خانه
کتابخانه را ﺑﻪهم ﻣﻲریزد
آشپزخانه را ﺑﻪهم ﻣﻲریزد
خانه را ﺑﻪهم ﻣﻲریزد
و دیگر تا چشم کار ﻣﻲکند
برای حتی یک داﻧﻪی انار
در کنار ﻫﻴﭻکدام از ﻟﺒﺎﺱهای تو نیستیم
خانه ﻟﺒﺎﺱهای دنداﻥزده
خانه ﻟﺒﺎﺱهای دنداﻥزده
خانه ﻟﺒﺎﺱهای دنداﻥزده
از جایت تکان ﻣﻲخوری
صدایی ﻧﻤﻲشنوی
از جایت تکان ﻣﻲخوری
صدایی ﻧﻤﻲشنوی
صدایی ﻧﻤﻲشنوی
سکوتت را ﻣﻲشکنی
زیر سماور را خاموش ﻣﻲکنی
در زود پز را برﻣﻲداری
و خودت را ﻣﻲاندازی توی شومینه
تو ﭼﻪطور با زندﮔﻲات کنار ﻣﻲآیی
من هم ﻫﻤﺎﻥطور با زیباﻳﻲات
لینک کوتاه : |
