شعری از محمد علی رضازاده


شعری از محمد علی رضازاده نویسنده : محمد علی رضازاده
تاریخ ارسال :‌ 23 اسفند 94
بخش : قوالب کلاسیک

پاییز چه دانند درختان بهاری

با نشئه مگو مسأله ی درد خماری

 

عمری ست سر گردنه ها در پی نان اند

مردان مصیبت زده , زن های فراری

 

هرچندبمیرد هوس تاختنش نیست

اسبی که سر پیری خود بسته به گاری

 

درها همه بازند نفس ها همه حبس اند

باید چه کنم مرگ ! که تشریف بیاری 

 

از پشت همین جمجمه دایم به تو فکرم ...

ای نیستی پشت توهم  شده جاری

 

ما سوخته ی بازدم هر دم خویشیم

بین من و تو پنجره ای شیشه "بخار" ی !

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :