شعری از مجتبی هوشیار محبوب


شعری از مجتبی هوشیار محبوب نویسنده : مجتبی هوشیار محبوب
تاریخ ارسال :‌ 2 خرداد 04
بخش : شعر امروز ایران

 

 

آه
ای مفرغ
ای سوگوار
گلبرگ‌ها و زینت‌ها را ببوس 

بنگر به پیکرک گِلینِ خاطره
و آن آجرهای لعاب‌دار
که دیوها
قامت کشیده‌اند
بر دیواره‌ها، 
و دیوانه‌ها
اندام خود را
با سرنیزه‌های نقره و شیشه
تکه تکه
عریان کرده‌اند 

اکنون ظهر است
دو بار به نهر جهیده‌ام
و هر بار
با گوشواری از سنگ
به مسلخ بازگشته‌ام 

خورشیدِ دی‌
در لخته‌های خون
به یاری حافظه‌
روشنا می‌گیرد وُ بازش می‌دهد

خشمگین بود مفرغ.
شمشیر بود.
بی‌دست.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :