شعری از مایرم تکیه‌ای


شعری از مایرم تکیه‌ای نویسنده : مایرم تکیه‌ای
تاریخ ارسال :‌ 15 اسفند 98
بخش : شعر امروز ایران

چیزی از من
در تَنده‌ی پدر جاماند
و با یک‌چهارم صورت زاده شدم
چه مالیخولیایی بود
در آن جهانِ یک میلی‌متری
که رُشد کرد در کیسه
گوشتم قرضی
پوستم قرضی‌ست
از ارواحی
که سوار بر گاومیش مرگ
راه‌های میان‌بُر نشان دادند
زیر این درخت فندق دریچه‌ای‌ست
که مرا به جَده‌ام می‌رساند
_آ از برای خدا
طالعم دو اسبه گریخت
آ اَز برای خدا آ پدر لعنت‌ها
چغندرها را حرام نکنید...

تب کرده‌ام گیاه زوفا
تب کرده‌ام
و جده مرا نمی‌بیند
در نقرابی رگ‌ها
در چَغوک سینه‌اش
می‌چَمد و شِکَن شِکَن
خرِ خانه را هِی می‌کند...

چیزی از پدر
در بچه‌دان مادر‌ش جاماند
گوشتش قرضی
پوستش قرضی‌ست
از جنگاورانی که از تن غار آمدند
و با صاعقه‌ای در جلد
نشستند در شناسنامه

های بلا بگیرم های
که ندانستم چه جامانده و سوار بر مرگ
شب را دیدم از میان لاشه‌ها برخاست
مرده‌ها را در دَخمه‌های پوستم می‌گذاشتند
عفریتی در گوش‌هام سنجد می‌کاشت
مادر با روحی مایع
می‌گریست و می‌گفت
_چرا چهار گَز پارچه‌ی بی‌بی خوش آقا دق نخریدی؟

من آواز خواندم
ای غم که اژدهاک شدی بر سَرِ دلم...
ای غم که اژدهاک شدی...که مرا تکاندی از خواب و میرزا صدایم کردی

آتر آتر
خدای دیوافکنِ زیر تخت و زیر درخت‌های پشه خان
بابای خوب و دلیرِ خانه
ببین کابوس که می‌گریخت بر پشت چهارپایی
اکنون تا قوزک پایم ادامه دارد

های بلا بگیرم های
که ندانستم چه جامانده و
نمی‌خواهم که بدانم

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :