شعری از لیلا صادقی


شعری از لیلا صادقی نویسنده : لیلا صادقی
تاریخ ارسال :‌ 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران

من شدیداً اعتراض دارم
نسبت به این آبی که هورت می‌کشی بالا
شنا کن، برقص، دست و پا نمی‌زنی چرا
من از گلوی تو حرف می‌زنم
ماهی قرمز کوچکی افتاده توی مغزم
زم زم زمه می‌کند آب آب

من شدیداً دلتنگم
وقتی گاز می‌زنی نیمی از نان را
آن طرف‌تر، نیم دیگرش گرسنه می‌ماند
چرا همیشه در را که می‌بندم
قفس می‌شود کبوتری توی سینه‌ام
و دقیقاً همان لحظه‌ای که داد می‌کشم
جنازه‌ای از حرف‌هایم بلعیده می‌شود با آب دهانم
ها کن، ها، هوای تو سرد است
و سرد یعنی من شدیداً اعتراض دارم
چرا همیشه آمدنت از آن سوی من می‌رود
درست همان لحظه‌ای که دوستم زم زم زمه می‌کنم دارم
شنا کن، برقص، دست و پا نمی‌زنی چرا
دقیقاً همان وقتی که قلپ قلپ خفه می‌شوم از مرگم

 

 

 

 

 

شعر پیشین لیلا صادقی در پیاده رو :

 

 

گلویی که از گلوله عبور می کند

پیشکش به ندا آقا سلطان

 

 

بگویم اسم من از گلوله عبور می کند
برای رسیدن به از گلوی تو
از فریادی که می شکافد پیرهنم را
تنم را
من هستم با خونی که فرش می شود کف خیابان برای آمدن از تو
مرگ بر دستی که می شویی از من
مرگ بر خیابانی که آسفالت می شود
تا نبیند کسی لکه هایش را هایش را هویش را
مرگ بر من که نمی توانم بگویم بر تو
چرا دست برنمی داری از گره ای که بسته ای جای گردنم
دم بزن این دم آخر
چرا عوض کرده ای جای پاهایم را با چشمم
که به راه بماند برای از رفتن
دسته گلی می‌خرم برای خودم
از جانب کسی که کوتاه می‌کند شاخه‌ام
تا بگذارم جای گلویی که از گلوله عبور می کند
ممنون که می روی از دستم ای خون
تا دست کم بگویی هستم
دم بزن فقط یک دم دیگر آه دم آدم دم
 
سنگ می نویسم که بشکنم سکوتم را

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : آذر کتابی - آدرس اینترنتی : http://

عالی بود شعرهاتان

ارسال شده توسط : فخرالدین احمدی سوادکوهی - آدرس اینترنتی : http://www.faryad54.blogfa.com

www.faryad54.blogfa.com
با درود رفیق
آفرین
کار خوبی بود. روحش شاد و جایش خالی که بین ما نیست و چطور بعضی ها معصومانه از بین ما می روند!! کسانی آنها را می پرانند!؟
بدرود رفیق