شعری از فهیمه رضائی
تاریخ ارسال : 27 فروردین 96
بخش : قوالب کلاسیک
جاده مبهوت مانده پشت سرم،باز از من قطار جامانده
هر چه رفتم تو دورتر بودی،جاده ای بیقرار جامانده
نیمی از من نصیب حادثه شد،توولی نیم دیگرم بودی
در دل خسته ی ترک ترکم بغض صدها انار جامانده
در خودم ماندم و بزرگ شدم،هیچ کس مثل من غریب نبود
روی بالشت خیس تنهایی گریه ای بی گُدارجا مانده
ایستادم ولی زمین خوردم،ایستادم ولی به قیمت مرگ
ایستادم ولی میان سرم ضجه ی آبشار جامانده
من پر از بمب های خوشه ایم،کاش دردست تو شراب شوم
در هوای نمور پاییزم حسرت انفجار جامانده
دل خود را به آب ها زده ام ،سر خود را به باد خواهم داد
باد از من وزید و عاشق شد ،خنده ام روی دار جا مانده
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه