شعری از فرید حسینیان تهرانی
تاریخ ارسال : 9 آذر 92
بخش : شعر امروز ایران
مثلث عشقیِ ماه و من و آه!
کتابهای من مانده پشت در کتابفروشیهای باز بسته
شعرهای من مانده پشت در ناشران بسته باز
دخترانِ نیامده رفته اند توی کتابفروشیها
شوهر پیدا کنند
از میان ورقهای سانسورشدهی رمانهای نشدهام.
به مرگِ تو اینها ادعای گزاف نیست:
ماه همین دیشب
-پابوس ورقهای برّاق روی میز-
دستی به شانهام کشید و
بیدارم کرد؛
گفت مگر بین یک آدم معمولی و آن بینی بزرگ آریاییِ تو و این سرباز دل
چقدر فرق هست
که دختران شاعرِ ناشرانِ ورشکست
دست از سر کچل من بر نمیدارند؟!
مگر چند اسب سوار عاجی و عجیب میتوانم جور کنم
که سیندرلا
هنوز محبوبترین کارتُن روی زمین باشد؟!
دیگر روی زمین بود؛
همینجا کنار من
که تو بودی.
بعد تو شدی او و او شد تو و آسمان پر از تو بود و پر از او . . .
حالا مدتهاست تو از خیل دختران خیالین خارج شدهای و
ماه هم آن تعجب سابق را ندارد
فقط
وقتی از کنار کتابفروشیهای بازِ باز رد میشوم
-بخصوص وقتی پاییز باشد-
عطر تو در گردن هر دختری که بپیچد
دلم میخواهد هنوز فرقی میان تو و ماه مانده بود
تا بتوانم از تنهاییهایم
(هایم روی پنجرهی آه)
برای تو حرف بزنم پشت سر ماه!
بگذار این ناشران همیشه بسته
خستهتر از ورقهای کاهی کتابهای شعر
آخرین مجموعهی قبل از نیامدنات -به قامت ماه- را نشر کنند
میفهمی
چقدر حرف ناگفته نفهته در این دهانهای سیاهِ ماه،
که تو گویی
من هم خودم او شدهام تو شدهام توُبهتوُ شدهام!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه