شعری از فریبا حمزه ای
تاریخ ارسال : 30 اردیبهشت 96
بخش : شعر امروز ایران
زنی هر شب درمن
متولد می شود!
بند نافش را به دندان گرفته
از خوابهایی که ندارم آویزان
در انقباض سگرمه های تخت
تاب می خورد!
هراس در لولایِ درپناه!
در هجوم خونابه ها
فرو می کند انگشت
درحلق پنجره
کوچه را عُق می زند تا
زوزه ی سگها
پارس می کند دردهایش را!
در اندوهِ شرقی خوابهایم
دختران باکره ایستاده اند!
به انتحارِ عیسی
چنگ می زنم بر
گیس های شب تا
انتهای پاییز!
در برگ ریزان خمیازه ها
سقط می شوند
جنین های نارس!
از آستینِ خیابان جفت می زند بالا!!!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه