شعری از علیرضا کبگانی
تاریخ ارسال : 7 مهر 98
بخش : قوالب کلاسیک
در لهجهات شرجی تداوم داشت، وقتی هوایت را بلد بودم
هر واژهات تاویل هر واجت، من هر هجایت را بلد بودم
می شد کنار ساحل سنگی، سیگار را دزدانه آتش زد
در شهر میشد بی خبر گم شد، در شهر جایت را بلد بودم
تکثیر میکردی هیاهو را در باد در مرغان دریایی
از شعرهایی که نمیخواندی، تنها صدایت را بلد بودم
عصیان ما در بیقرار عصر، من از تنت زن را تراشیدم
حتی از این نزدیک تر حتی، از ابتدایت را بلد بودم
تقویم ما را در خودش حل کرد، تاریخِ کی پیدا شدی در من
تقویم کی از عصر خالی شد، تاریخِ کی اینقدر بد بودم
در تو زنی از خود فراریتر، با لهجهی جغرافیایی دور
حالا نمی خواهد زبانت را حتی ادایت را بلد باشم
در تو زنی از جنگ برگشته، دارد تفنگش را به سمت من
.
.
ای کاش وقتی می روی از شهر، من ردپایت را بلد باشم
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه