شعری از علی بهمنی


شعری از علی بهمنی نویسنده : علی بهمنی
تاریخ ارسال :‌ 6 مهر 04
بخش : قوالب کلاسیک

 

 

 

 

شعر من وامدار حلّاجه
غزلم بوی كافكا می‌ده
من و دنيامو آرزوهامو
شاعری آخرش به گا می‌ده

توی شعرای خلق نسل‌كشی
مثل اوكراين می‌زنه بيرون
از دل واژه‌های من امّا 
ويگتنشتاين می‌زنه بيرون

من پرم از رياضی اعداد
پارادوكس هگل وجود منه
قلّه‌ی بكر و برفی اورست
سر تيز كلاهخود منه

من دوتا آدمم كه يكّی‌شون
اومده آسمونو بشكافه
یه سياسی كه توی تبعيدش
دلخوشه كه ترانه می‌بافه

من دوتا آدمم كه يكّی‌شون
مرد خونه‌ست و خونواده‌پرست
اون يكيشم یه مرد بدكاره‌س
عاشق دختراس و باده‌پرست

من لنينم! نه! گاندی‌ام! بودام!
برده‌ها عابد معابدمن
شاعر حزب فقر و كارگرم
تاول دستهام شاهدمن

با بهاري كه نيست، می‌رقصم
با رفيقی كه نيست، در می‌رم
من یه دزدم كه خيلی ديوونه‌س
بعد فرمان ايست، در می‌رم

عشق عصيان و نقض قانونم
یه روانی كه شاعرش كردن
عكس یه تخم‌جن كه عكاسا
توی یه قبر ظاهرش كردن

به خدايی كه نيست معتقدم
به حقيقت كه هست، شكّاكم
خونه‌ی من رو شاخه‌ی تاكه
و به اين داربست شكّاكم

نكنه فكر می‌كنم هستم!؟
يا زيادي عرق زده‌م، مستم
ظاهراً بين مستی و هستی
زندگی مفت رفته از دستم

منو ناحق كميك می‌دونن
شاعرای بدِ معاصرِ من
فيلم‌هاشو درام می‌سازه
مارتين اسكورسيزی به خاطر من

زنده در طرح‌های ون‌گوگم
مرده از منظر رولان بارتم
یه مؤلف كه عمريه مرده
اسم یه مرده رو گرين‌كارتم

من یه ديوم (فرشته‌ای چركو)
یه لائيكم كه خادم حرمه
كه لباسام شبيه اشرافه
مثل جنتلمنی كه محترمه

نصف‌شب دزد و ناجوونمردم
كله‌های سحر اذون می‌گم
روزا روزه‌م ، شبا توی مسجد
ذكر و تسبيح لنگ و رون می‌گم

من یه ايرانی‌ام كه ده قرنه
بين دوتّا زبون گرفتاره
پارسی! فارسی! چه می‌دونم
بين ايندو، دوجون گرفتاره

شعر من داغدار نسليه كه
داره توو خواهشاش می‌سوزه
نسل مابعدِ انقلابی كه
با خودش ارزشاش می‌سوزه

شعر من داغدار یه نسله
شعر من وامدار تقليده
ذهن من یه خرابه‌ی متروک
هر کی هر جاش كه شده، ريده

سرزمينم شبيه زندونه
دهن اعتراضو می‌بندن
نسل قبلی، به نام آزادی
راه درهای بازو می‌بندن

جاده‌ها منتهی به زندونن
كوچه‌ها منتهی به زنجيرن
راضی‌ان بعضيا به مرگ امّا
هر چه جون می‌كنن، نمی‌ميرن

شعر من وامدار مردممه
مردمی كه شبيه من خسته‌ن
مردمی كه ميون گله‌ی گرگ
مثل آهوی دست و پا بسته‌ن

من همين مردمم، همين مفلوک
من‌: همين جرأت صدا نشدن
من همين «او»، همين «تو»ی تنها
جمع بدبخت‌های «ما» نشدن

ما شعارای روی ديواريم
مثل شب‌نامه‌های مزدورا
شب زياديم و صبح اوّل وقت
جمعمون می‌كنند سوفورا

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :